کتاب هزاران روز خاطره

Book of a Thousand Days
  • 154,000 تومان
  • تمام شد ، اما میاریمش 😏
  • انتشارات: پرتقال پرتقال
    نویسنده:
کد کتاب : 37431
مترجم :
شابک : 978-6004626477
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 253
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2007
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : ---

برنده جایزه کتاب یوتا سال 2007

نامزد جایزه کتاب کودکان دوروتی کانفیلد فیشر سال 2009

«شنون هیل» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب هزاران روز خاطره اثر شنون هیل

کتاب «هزاران روز خاطره» رمانی نوشته ی «شنون هیل» است که نخستین بار در سال 2007 به انتشار رسید. «بانو سارن» به همراه ندیمه اش «دشتی»، به خاطر راضی نشدن به ازدواج با «لرد کاسار» توسط پدرش در برجی زندانی شده است. آن ها در این زندان، غذا و چوب کافی برای هفت سال را در اختیار دارند. «کان تگوس»، مردی که «بانو سارن» همیشه به او علاقه مند بوده، به برج می آید و تلاش می کند بانو را ببیند. «سارن» اما با او صحبت نمی کند و در عوض، از «دشتی» می خواهد که به جای خودش، با «کان تگوس» حرف بزند. مرد قول می دهد که بازخواهد گشت و آن ها را از برج نجات خواهد داد اما در همین حال، «لرد کاسار» از راه می رسد. آیا «دشتی» می تواند «بانو سارن» را از این مخصمه نجات دهد؟

کتاب هزاران روز خاطره

شنون هیل
شنون هیل (Shannon Hale) (زاده 26 ژانویه 1974 در سالت لیک سیتی ، یوتا) یک نویسنده آمریکایی است که در درجه اول داستان خیالی برای بزرگسالان می نویسد، از جمله کتاب Newbery Honor آکادمی پرنسس و دختر غاز. اولین رمان او برای بزرگسالان، آستینلند، در سال 2013 به یک فیلم اقتباسی شد. او فارغ التحصیل دانشگاه یوتا و دانشگاه مونتانا است. او همچنین کتاب هایی با همسرش دین نوشته است.
نکوداشت های کتاب هزاران روز خاطره
With a thoroughly satisfying ending.
با پایانی سراسر رضایت بخش.
Publishers Weekly Publishers Weekly

With an unforgettable protagonist.
با پروتاگونیستی فراموش نشدنی.
Barnes & Noble

A spellbinding tale.
داستانی مسحورکننده.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

قسمت هایی از کتاب هزاران روز خاطره (لذت متن)
شاید بد نباشد که دلیل زندانی شدنمان را روایت کنم. الان که شام را خورده ایم و جمع و جورکردن ظرف ها و شست و شو تمام شده و بانویم استراحت می کند، کار دیگری ندارم جز اینکه به شعله ی شمع خیره شوم.

شعله اش مثل کره اسب ها این ور و آن ور، و بالا و پایین می رود. آنقدر به آن خیره می شوم که تا یک ساعت بعد، تصویرش جلوی چشمم باقی می ماند. ولی الان دیگر می نویسم.

بانویم موهای بافته اش را روی سرش جمع می کند، با اینکه هنوز ازدواج نکرده و فقط یک سال از من بزرگتر است. فکر می کنم حق دارد موهایش را هر طور دوست دارد، درست کند. بالأخره او ارباب زاده است.