کتاب شاهزاده قلابی

The False Prince
(سه گانه صعود 1)
کد کتاب : 60663
مترجم :
شابک : 978-6006753867
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 432
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2012
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

برنده جایزه کتاب یوتا سال 2014

نامزد جایزه برگزیده خوانندگان جوان پنسیلوانیا سال 2014

نامزد جایزه کتاب نوجوان رود آیلند سال 2014

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب شاهزاده قلابی اثر جنیفر ای نیلسن

کتاب «شاهزاده قلابی» رمانی نوشته ی «جنیفر ای. نیلسن» است که اولین بار در سال 2012 به انتشار رسید. داستان به نوجوانی پانزده ساله، بی سرپرست، و جنگجو به نام «سیج» می پردازد که به صورت اتفاقی توسط «کانر»، یکی از نمایندگان پادشاه، خریداری می شود. تمام اعضای خانواده ی سلطنتی اخیرا جانشان را در شرایطی اسرارآمیز از دست داده اند، و «کانر» به خاطر جلوگیری از جنگ داخلی، مشغول جمع آوری نوجوانان بی سرپرستی است که می توانند خود را به شکل باورپذیر به جای پسر کوچک پادشاه جا بزنند—پسری که گفته می شود سال ها پیش در دریا گم شد. «سیج» خیلی زود درگیر رقابتی مرگبار با دو پسر دیگر می شود تا بتواند نقش «شاهزاده جارون» را بازی کند.

کتاب شاهزاده قلابی

جنیفر ای نیلسن
جنیفر آن نیلسن (زاده 10 10 ژوئیه 1971) یک نویسنده آمریکایی است که در درجه اول برای داستانهای نوجوانان شناخته شده است. از آثار او می توان به Trilogy Ascendance ، Behind Enemy Lines (یکی از کتاب های مجموعه Infinity Ring)، مارک دزد، یک شب تقسیم شده و تاریخ های زیرین اشاره کرد.نیلسن در یوتا شمالی متولد و بزرگ شد .
نکوداشت های کتاب شاهزاده قلابی
A highly enjoyable medieval fantasy.
یک فانتزی قرون وسطایی بسیار لذت بخش.
Publishers Weekly Publishers Weekly

It thrills with wild twists and turns, danger and deceit.
این اثر با خطرات، حیله ها، و پیچ و خم های طوفانی، مخاطبین را به وجد می آورد.
Barnes & Noble

A sure-fire mix of adventure, mystery, and suspense.
ترکیبی موفق از ماجراجویی، معما و تعلیق.
Horn Book Horn Book

قسمت هایی از کتاب شاهزاده قلابی (لذت متن)
اگر مجبور بودم یک بار دیگر زندگی کنم، هرگز این زندگی را انتخاب نمی کردم. اما باید بگویم اصلا مطمئن نیستم که انتخاب دیگری داشته ام. این ها فکرهایی بود که از ذهنم می گذشت، درست هنگامی که با گوشت کبابی در زیر بغلم در حال فرار از بازار بودم.

قبلا هرگز گوشت کبابی ندزدیده بودم؛ به همین دلیل در آن لحظه احساس پشیمانی می کردم. همان جا بود که فهمیدم بغل کردن تکه ای گوشت خام در هنگام دویدن، کار بسیار مشکلی است. لیزتر از آن چیزی بود که تصور می کردم.

اگر قصاب با ساطور خود به من نمی رسید و مرا نمی گرفت و برنامه هایی را که برای زندگی ام داشتم از بین نمی برد، قسم خورده بودم که دفعه ی بعد اول گوشت را خوب بسته بندی کنم و بعد آن را بدزدم. تنها چند قدم با من فاصله داشت؛ سریع دویدن برای مردی با آن وزن و هیکل، واقعا دور از انتظار بود.