در آخرین سال اقامت در شوروی، ریش و پشم و ابهت حزب کمونیست شوروی و کا.گ.ب. برای کل جناح چپ سازمان ریخته بود. در مورد وابستگی حزب توده و کا.گ.ب. تقریبا به همان نتایجی رسیده بودند که چند سال پیش طرح آن ها موجب منزوی شدن من و امثال من شده بود. آشتی سیاسی با دوستان چپ سازمان باعث شد که آن روزها شخصا برای من جزو بهترین روزهای زندگی ام باشد. من در بدترین شرایط امید خود را به صداقت این دوستان از دست نداده بودم. در آن روزها روابط صادقانه و همفکری جای دل آزردگی ها را می گرفت. دوستان جناح چپ درآوردن نشریات حزب دمکراتیک مردم ایران از اروپا به شوروی و فرستادن و آوردن نامه ها و گاه حتا توسط پیک مخصوص سازمان و کمک های دیگر مضایقه نکردند. در مواردی خود را به خطر هم می انداختند. به یاد دارم شاندرمنی خاطرات و نظرات اردشیر آوانسیان را که به زبان روسی بود در اختیار حمزه لو گذاشت که حدود هزار و دویست صفحه می شد. این تنها نسخه بود و برای احتیاط لازم بود تکثیر شود؛ اما در شوروی امکان تکثیر نبود. اگر شما می خواستید یک برگ فتوکپی بگیرید مجبور بودید با پاسپورت خود به اداره مخصوصی به نام «ناتاروس» مراجعه کنید تازه می گفتند برو فردا بیا. دوستان قبول کردند که مابین ساعت سه تا پنج بعد از نیمه شب در دفتر سازمان نوشته را با دستگاه فتوکپی سازمان، پنهانی تکثیرکنیم. پنجره را باز گذاشته بودیم که به محض آمدن کسی. از پنجره فرار کنیم. گمان می کردم که خاطرات اردشیر آوانسیان همانند خاطرات ایرج اسکندری ارزشمند است اما بعدا متوجه شدم که چنین نبود و به این همه ریسک نمی ارزید. در این مقطع زمانی دوستان جناح چپ. حمزه لو مرا باوجود آگاهی از این که طرفدار حزب دمکراتیک مردم ایران هستیم. به جشن و مراسم سازمان دعوت می کردند. این دعوت و استقبال از ما درواقع نوعی دهن کجی به جناح محافظه کار بود که پشت سر هم با حزب توده اعلامیه می داد و اعصاب جناح چپ را خرد می کرد. آن موقع ترکیب هیئت سیاسی سازمان بین جناح چپ و محافظه کار سازمان پنج به پنج بود. گاهی برای دادن اعلامیه مشترک با حزب توده یک نفر از جناح چپ هیئت سیاسی مصلحت گرایانه و یا فرصت طلبانه رأی مثبت می داد و اعلامیه مشترک صادر می شد. آن موقع می دیدم که فریاد جناح چپ سازمان درمی آمد.
سلام و روز تان بخیر. سوال داشتم، از اروپا و مشخصتر بگویم از هالند سفارش قبول میکنید؟