خوانندگان با انتخاب رمان تان چیزی را به شدت از شما طلب می کنند: یک تجربه ی حسی قوی، خواننده می خواهد چیزی را حس کند، آن هم به شکلی بی نقص و عمیق. اگر نتوانید این حرکت احساسی را بیافرینید شکست خورده اید و هر چقدر هم که داستان تان هوشمندانه یا شخصیت هایتان جذاب باشند. فرقی نمی کند.
اما با فرض اینکه شما چیزی را که خواننده می خواهد به وی بدهید باز هم این آزادی را دارید که چیزی بیشتر در اختیار او بگذارید (و حتی بیشتر از آن). اینکه چه چیز دیگری را (اگر دلتان خواست) به خواننده تقدیم کنید تصمیم شماست.
هنر داستان نویسی پیرامون پنج کار اصلی شکل می گیرد که ما دوست داریم آن ها را پنج ستون داستان بخوانیم. شما باید یک صحنه ی باورپذیر خلق کنید. آن را با شخصیت های جالب پر کنید، پی رنگی قوی بیافرینید. درون مایه ی بامعنایی بسط دهید و تمام این کارها را استادانه انجام دهید. اکثر نویسنده ها فقط یک یا دو مورد از این ها را ماهرانه بلدند اما ما باید در تمام آن ها به شکلی منطقی توانا شوید تا شانس این را پیدا کنید که رمان خود را به چاپ برسانید. همچنین شسما هفت ابزار تاکتیکی هم دارید که می توانید از آن ها در نوشستار خود بهره ببرید: ماجراء گفت وگوء تک گویی های درونی، احساسات درونی، توصیف فلش بک و خلاصه ی روایی. وقتی شما از این عناصر به شکل کارامد استفاده کنید تجربه ی حسی قوی ای را به خواننده تان منتقل می کنید.