1. خانه
  2. /
  3. کتاب گوش ون گوگ

کتاب گوش ون گوگ

نویسنده: برنادت مرفی
3.6 از 1 رأی

کتاب گوش ون گوگ

یک داستان واقعی
Van Gogh's Ear
ناموجود
35000
معرفی کتاب گوش ون گوگ
شناخته شده ترین و پر شورترین واقعه در زندگی وینسنت ون گوگ که کمتر از همه نیز درک شده است. برای بیش از یک قرن ، زندگینامه نویسان و مورخان در جستجوی حقایق قطعی در مورد آنچه در یک شب دسامبر در آرل رخ داده است ، بیشتر از پاسخ ها سوال پیدا کرده اند. چرا یک هنرمند در اوج قدرت چنین اقدامی وحشیانه انجام می دهد؟ "راشل" مرموز که ونگوگ دیه ی فریبنده خود را به او اهدا کرد کی بود؟ آیا او از تیغ یا چاقو استفاده کرده است؟ آیا این فقط یک قسمت از گوشش بود ... یا ون گوگ واقعا کل گوش خود را برید؟

در کتاب گوش ون گوگ ، برنادت مورفی ، برای اولین بار ، داستان واقعی این حادثه که مدتهاست سو تفاهم شده است را فاش می کند ، دهه ها افسانه را از بین برد و نگاهی اجمالی به یک هنرمند آشفته اما درخشان در نقطه ی شکست خود می اندازد. کار کارآگاهی مورفی او را از اروپا به ایالات متحده آورده و باز می گرداند ، و به برپایی موزه های بزرگ و دسته بندی محتویات بایگانی فراموش شده ، وا می دارد. او سفر هیجان انگیز اکتشافی خود را با روایتی از زندگی ون گوگ در آرل ، شهر خواب آلوده پرووانسالی که ونگوگ در آن بهترین اثر خود را ایجاد کرده است شروع می کند، و به جهانی که در آن زندگی کرده است پیوند می زند ... مادران و روسپی ها ، حامیان کافه ها و بازرسان پلیس را به طور واضح بازسازی می کند. ، چوپانان و هنرمندان بوهمیایی را همین طور. ما با برادر و خیرخواه ون گوگ ، تئو ، مهمان و نقاش همکارش پل گوگن ، و بسیاری از موضوعات محلی نقاشی های ون گوگ روبرو می شویم که مورفی برای اولین بار برخی از آنها را شناسایی می کند. به طرز حیرت انگیزی ، مورفی اطلاعات ناشناخته ی قبلی درباره "راشل" را کشف می کند ... و از آن برای پیشنهاد یک فرضیه ی جدید جسورانه درباره ی آنچه در قلب و ذهن ون گوگ اتفاق می افتد را به مخاطبان و دنیا ارائه می دهد.
درباره برنادت مرفی
درباره برنادت مرفی
برنادت مورفی در ایالات متحده متولد و بزرگ شده است. او بیشتر عمر خود را در جنوب فرانسه زندگی کرده و در زمینه های مختلفی کار کرده است. گوش ون گوگ اولین کتاب او است.
قسمت هایی از کتاب گوش ون گوگ

ضلع شرقی خانه در خیابان اصلی قرار داشت و زمستان ها اولین تابش آفتاب به آن سمت از خانه می خورد. پنجره های همسطح خیابان کرکره نداشتند و هوا داشت روشن می شد که ژاندارم وارد خانه شد. به نظر نمی آمد کسی در خانه باشد. اتاق طبقه همکف اسباب و اثاثیه ناچیزی داشت، یک میز و چند صندلی و چند تا سه پایه نقاشی و...

نظر کاربران در مورد "کتاب گوش ون گوگ"
2 نظر تا این لحظه ثبت شده است

داستان وقتی همسفر ونگوگ بودم بسیار جذابه

1403/03/06 | توسطکاربر سایت
0
|

برید داستان (وقتی همسفر ونگوگ بودم) رو بخونید. یک داستان واقعی جذاب وغمگین .

1403/03/06 | توسطکاربر سایت
0
|