طبق شرح و گزارش خود آرنت از تاریخ تفکر سیاسی، با توجّه به اینکه عمل هرگز به عنوان یگانه هدف زندگی سیاسی مدّ نظر قرار نگرفته است، مایه شگفتی است که او چنین محکم و با قدرت از آن دفاع می کند. او بر این اساس چنین محکم و باقدرت از عمل دفاع می کند که عمل همیشه مهمترین فعالیت در زندگی بشر بوده است حتّی اگر انگیزه ای برای نظریه نبوده باشد. نظریه پردازان سیاسی هیچگاه عمل را مقوله ای برای تفکر جدّی ندانسته اند، چون ماهیت خود عمل، علل و نتایج آن، چیزی است که از دست نگرش نظری می گریزد. عملْ با هم بودن محضم انسانی زندگی انسانی است که در آن مردم خود را بر یکدیگر فاش می سازند. چون انسانها فقط در این باهماد معنای بین الاذهانی می توانند به طور کامل خود را بر دیگران فاش و عیان سازند، چه کس بودن فردی که زندگی و عمل می کند هرگز نمی تواند فقط با کلمات عیان شود. آرنت این فهم گریزنده از عمل را تحیرآور نمی دانست، و همچنین گمان نمی کرد این امر شگفتی است که کلّ سنّت اندیشه و تفکر غربی نتوانسته است (به نظر او) شرح و گزارش مناسبی از زندگی بشری عرضه کند. او مطابق با آن تمایز اصلی که میان طبیعت بشری و وضع بشری قائل بود چنین اظهار نظر می کرد: این از محالات کاملا شناخته شده فلسفی است که می توان به تعریفی از بشر رسید.