کتاب کاروان امید:سرگذشت تری فاکس

Terry Fox: His Story
تجربه و هنر زندگی 11
کد کتاب : 13389
مترجم :
شابک : 9786007289013
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 232
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1981
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب کاروان امید:سرگذشت تری فاکس اثر لسلی اسکرای وینر

ما همه افسون سادگی رویای تری شده بودیم، رویای جوانی که از طرفی آنقدر معصوم بود که باور داشت می تواند دنیای بهتری بسازد و از طرف دیگر آنقدر عاقل بود که نهضت خودش را آرام آرام پیش ببرد. ما از تری قهرمان ساختیم زیرا او آنچه را که لازمه ی قهرمانی است انجام داد: او با حضورش دنیای ما را بهتر کرد. ما تری را قهرمان شمردیم زیرا او از میان مردم عادی برخاسته بود و ما تکه ای از وجود خودمان را در او می دیدیم.» تری فاکس یک جوان معمولی کانادایی بود با زندگی معمولی هر جوانی در سن و سال او، سرگرم درس و ورزش و تفریح. اما اتفاقی زندگی اش را زیر و رو کرد. در 19 سالگی تشخیص دادند که سرطان پیشرفته استخوان دارد و در نتیجه? بیماری یک پایش را از دست داد. و این انتخاب های آدم ها در شرایط دشوار است که می تواند از یک آدم معمولی، قهرمانی بسازد. تری فاکس بعد از این که بر افسردگی ناشی از شرایطش فایق آمد، تصمیم گرفت گامی فراتر بردارد. او که در دوران بستری شدنش از نزدیک شرایط دشوار بیماران سرطانی را دیده بود عزم کرد برای مبارزه با این بیماری کاری بکند. و این گونه بود که ماراتون امید شکل گرفت. او تصمیم گرفت از شرق تا غرب خاک کانادا را بدود و برای تحقیقات مربوط به مبارزه با سرطان پول جمع کند. تصمیمی که برای هر دونده ی حرفه ای اقدامی بسیار بلندپروازانه و دیوانه وار تلقی می شود چه رسد به دونده ای با یک پا. او شش ماه تمام هر روز حدود 40 کیلومتر یعنی مسافتی نزدیک به یک مسابقه دوی ماراتون را دوید و تا آخرین نفس تسلیم نشد. «کاروان امید» داستان مبارزه تری است با ناامیدی و یاس و نمایشی است شگفت انگیز از پیروزی اراده ی انسان.

کتاب کاروان امید:سرگذشت تری فاکس

دسته بندی های کتاب کاروان امید:سرگذشت تری فاکس
قسمت هایی از کتاب کاروان امید:سرگذشت تری فاکس (لذت متن)
بیشتر اوقات همان لحظات شروع است که سخت است. پانزده بیست دقیقه اول را باید صرف گرم کردن خودت بکنی. بعد از آن است که از آستانه درد می گذری. من خیلی این کار را کردم. ولی حتی بعد از آن هم درد تاول ها هنوز سرجایش بود و گاه بدتر هم می شد اما نه آنقدر بد که تحمل ناپذیر باشد. گاهی اوقات جدا آزارم می داد اما اهمیت نمی دادم. به یاد ندارم دردم آنقدر ادامه داشته باشد که مرا از حرکت باز بدارد. هیچ وقت نایستاده ام.