در آغاز قرن بیستم تفکرات اتوپیایی یا آرمان گرایانه در بین روشن فکران و متفکران توانست طرفداران بسیار زیادی بدست آورد. ایدئولوژی مارکسیسم پرچم دار این نوع از تفکرات بود. کارل مارکس با طرفداری از طبقه ی پرولتاریا و لغو مالکیت خصوصی توانست با قشر بزرگی از جامعه به قدرت برسد. اما در عمل این سرزمین های زیبا و آرمانی تبدیل به برهوتی بی پایان شد که زمینه ی تغییراتی بنیادین در تفکرات غرب را بوجود آورد.
لشک کولاکوفسکی انیشمند و فیلسوف لهستانی بود. کشوری که در طی جنگ های جهانی صدمات بسیاری دید و مردمانش دچار یاس فلسفی و پوچی شده بودند. کولاکوفسکی پس از جنگ جهانی دوم به عضویت حزب کمونیسم درآمد. تضاد بین کمونیسم و مذهب موجب شد تا وی به شدت به نقد دین مسیحیت بپردازد و از این طریق با آثار و افکار کسانی چون توماس داکن (آکوئیناس)، اراسموس رتردامی، مارتین لوتر و باروخ اسپینوزا نیز آشنا شد.
کولاکوفسکی پس از شنیدن سخنرانی خروشچف رفته رفته با جنبه های توتالیتر این ایدئولوژی در تضاد قرار گرفت تا اینکه در سال 1966 بدلیل انتقاد علیه کمونیسم از این حزب اخراج شد.
سبک نوشته های او یادآور آثار اخلاقگرایان فرانسوی است. کولاکوفسکی در عصری که فلسفه، خشک و بی حاصل و علم زده شده است، بازگشت به منشاء فلسفه و زبان فلسفی را توصیه می کند. او اندیشمندی است که نیکویی را بدون گذشت، تهور را بدون تعصب، بصیرت را بدون یأس و امیدواری را بدون چشم بستن بر روی واقعیت ها می خواهد.
دراین کتاب در بخش اول با آثار و تفکرات این نویسنده و انیشمند غربی آشنا می شویم. در بخش های بعدی با مقالات و سخنرانی های او به علل ناکامی تفکر مارکسیسم پی می بریم.
"چرا چیزی بیش از هیچ چیز وجود دارد؟" چیزی فراتر از یک راهنمای کوتاه برای تاریخ فلسفه است. این کتابی است که با ساده گی زیبا و عمیق آن را نفی می کند ، این کتابی است که فلسفه را دوباره با سوالات چند ساله پیوند می دهد ... کارهای کولاکوفسکی مثال زدنی و ضروری است. "
دیالکتیکی عالی ، عقب نگر ، آینده نگر و - از همه بهتر - کاملا عاری از تعارف
در جوامع گوناگون دو وضع موجود را همواره باید به خاطر سپرد: یکی آنکه اگر نسل های جدید، در مقابل سنتی که از پدرانشان به ارث برده اند، پی درپی شورش نمی کردند و سر به عصیان برنمی داشتند، ما امروز هنوز در غارها زندگی می کردیم. دوم آنکه اگر روزی شورش و عصیان علیه سنت موروثی، همگانی و عام شود، جای ما دوباره در غارها خواهد بود. پیروی از سنت و ایستادگی در برابر سنت به اندازه هم برای زندگی اجتماعی لازم و ضروری است. جامعه ای که پیروی از سنت در آن پرقدرت شود و بر تمام شئونات زندگی مسلط گردد، محکوم به رکود و سکون است. از سوی دیگر، جامعه ای که شورش علیه سنت در آن همگانی شود، محکوم به نابودی است. جوامع همواره هم ایجاد کننده ذهنیت سنت گرایانه و هم پدید آورنده روح عصیانگر علیه سنت بوده اند؛ هر دو ضروری است. اما فراموش نکنیم که این دو همیشه فقط در تضاد و ناسازگاری، و نه در ترکیب و آمیزش، قادر به همزیستی با یکدیگرند.