آتشی، از تو در دهان دارم لیک صد مهر بر زبان دارم من ز مستیّ بی خبرم که از آن سود یا زیان دارم
مگریز ز آتش که چنین خام بمانی گر بجهی از این حلقه در آن دام بمانی مگریز ز یاران تو چو باران و مکش سر گر سر کشی سرگشته ایام بمانی با دوست وفا کن که وفا وام الست است ترسم که بمیری و در این وام بمانی با ما تو یکی کن سر زیرا سر وقت است تا همچو سران شاد سرانجام بمانی
پیش چنین ماه رو گیج شدن واجب است * هرچند یارم گیرد کنارم، من بی قرارم * بیمار بدن نیم که بیمار دلم شربت چه بود شراب در ده، تو شراب * عدد ریگ بیابان اگرم باشد جان بدهم، گر بدهی بوسه چه ارزان باشد
لطفا این کتاب رو موجود کنید