صداهای مربوط به ساخت و ساز،گاه به گاه شنیده می شود.پیرعطا عینکی آفتابی به چشم دارد که به صورتش بزرگ می آید.آهسته و با طمانینه به طرف جلوی صحنه می آید و دست کشان،شلنگ را از شیر آب جدا می کند و در حال جمع کردن شلنگ،چند سرفه ی پشت هم می کند. دل تو دلم نیست دخترم.تا بغلش نکنم،پام رو از این دارالمکافات بیرون نمی ذارم!حبیب رو میگم... دلت براش تنگ شده؟من اون موقع ها که زوری به بازو داشتم و مویی سفید نکرده بودم،پابند این عشق لامروت شدم...ای لیلا،کجایی که این روزا رو ببینی؟