مهدی ملکشاه، نویسنده ی جوان معاصر که پیش تر با اثر توت فرنگی های اهلی شناخته می شد، این بار نیز کتابی به انتشار رسانده به نام نیروانای ناممکن ما. این اثر که در واقع یک مجموعه ی داستان به شمار می آید، با همکاری نشر ثالث در صد و چهار صفحه به چاپ رسیده و نویسنده برای انتشار آن نزدیک به دو سال صبر کرده است. در مورد انگیزه ی نگارش این داستان ها و نظر شخص نگارنده به خود اثر، وی معتقد است که بعد از انتشار و خواندن مجدد کتاب حسی ضد ونقیض نسبت به نگارش آن داشته؛ به این صورت که دلش می خواست برخی قسمت ها را ننوشته باشد و برخی دیگر را با افتخار به بقیه معرفی کند و بگوید که اثر اوست.
روزگار بدی بود. من تهران زندگی می کردم و مائده ساری. هر دو هفته یک بار، فاصله ای دویست وپنجاه کیلومتری را طی می کردم. فاصله ای که بین تنمان بود. گاهی شب ها وقتی در بستر دراز کشیده بودیم و چشم ها را بسته بودیم به امید این که به خواب راه پیدا کنیم، آن قدر بزرگ می شدیم که در میانه کوه ها تنمان به هم می رسید و می توانستیم دست هایمان را به هم برسانیم. ناهمواری های البرز را، کوه و دره اش را مثل بستری ناهموار زیر تنمان احساس می کردیم و مه و ابر انبوه فراز البرز لحافمان بود و ماه، چراغ شب خواب.