از پشت پرده هاسمیک شبحی است بیش تر . شبحی بگی نگی قوزی که رخت ها را بین دو تا دست هاش گرفته و به دو طرف مخالف می چلاند. علی مرده و اولین پنجشنبه ای است که نمی رود بیمارستان براش گاتا ببرد ، بدهد همتختی هاش بخورند . خودش هم بنشیند یک دل سیر نگاهش کند ، ریشش را آرام شانه بزند و وقتی دارد ، به جزیره ی سرخ زیر چشمش پماد بزند . زل بزند به چشم های بی تکانش که هیچ نوری در چشمخانه ندارند و زیر لب بخواند : "mein Engel , Du bistimmerfurmich da" و به قلبش اشاره کند . .
زبان داستانها سیال هست.شاید اوایل هر داستان برای من نوعی مبهم باشد ولی هر چقدر که جلوتر میرفتم زوایای داستان واضحتر میشد. شاید اطلاع نداشته باشید ولی خون دل خوردنهای نویسنده را برای گذار از هفت خان رستم ارشاد رو دنبال میکردم و تلاش نویسنده را برای این کتاب را ستایش میکنم.با نویسندههای جوانی مثل مرجان صادقی و امثال ایشان، به ادبیات ایران امیدوار میشوم.
“هاسمیک” دومین اثر و مجموعه داستانی است به نوشته مرجان صادقی.نویسنده جوانی که بخاطر «مردن به روایت مرداد»نامزد جایزه جلال ال احمد شد.این کتاب شامل هفت داستان میباشد و در اکثر داستان ها،زن،نقش مهمی رو ایفا میکنه.درد مشترک همهی زنها فقدان ،تنهایی و فصال است.گاه این فصال و جدایی ابدی میشود و گاه عاطفی و مصنوعی همچون داستان اخر.گاه بخاطر جنگ است و گاه عواقب جنگ.گاه بخاطر مرگ است و گاه قطع رابطه.در این کتاب نویسنده با قلم خوبش درد جامعه را به مخاطب تلنگر میزند همچون درد سالمندان و جانبازان و...