موقع خوندنش انقدر گریه کردم که صفحه هاش رو نمیدیدم
چقد باهاش گریه کردم:))
باید با خوندن این کتاب نتیجه ای که گرفتیم رو هم بنویسیم پس لطف کنید نتیجه ای که گرفتید روهم بنویسید
یکی از کتابهای دوران نوجوانیِ عزیزم.. از اون قلمهای خووب بود بنظر من. و داستان هم قشنگ و دلنشین و متفاوت بود. بشخصه قلم اقای فرهاد حسنزاده رو برای داستان نویسها هم پیشنهاد میکنم در حوضه نوجوان.
بسیار دلنشین و زیباست=)
خوشحال خوشحال کاغذ کادو را باز میکنم. تو جعبه یک ساز دهنی است؛ یک ساز دهنی دست دوم که بعد میفهمم بابا از جمعه بازار خریده و برای ضد عفونی شدنش الکل مالیش کرده...فکر میکنم دختر خوشبختی هستم که برایم جشن تولد گرفته اند. هر چند دوستانم را دعوت نکرده اند، ولی فردا میتوانم هدیه هام را ببرم مدرسه و به بچهها نشان بدهم...
بخشی از کتاب: شمعها رو فوت میکنم و شعلهها میلرزند و خاموش میشوند. بابا میگوید: خب، حالا کیک و چایی بزنیم تو رگ. مامان میگوید اول هدیه، بعد کیک. مامان از کیف سیاه و ورنی اش یک مداد تراش رومیزی کادوپیچی شده در میآورد. مداد تراش خوشگلی که میز لازم دارد. بابا قول میدهد حتما حتما برایم میزی بخرد که بشود مدادتراش را پیچ کرد روش. خودش هم میداند هیچ وقت به قولش عمل نمیکند. هدیهی بابا از جیب بغل کتش بیرون میآید. کاغذش را که باز میکنم، بوی الکل میخورد زیر دماغم. فکر میکنم عطر خریده.
ماجراهایی که در طی این گردش اتفاق میفته و رابطه زیبا با پدرش به خوبی روایت میشه و جنبههای روانشناسانه داستان، خوندن این کتاب رو لذت بخش و در عین حال آموزنده میکنه.
اولین مورد جالب در مورد این کتاب اسم این کتاب هست که به سه مدل مختلف میشه خوندش با معانی مختلف.مخاطبان اصلی این کتاب نوجوانان 12 سال به بالا هست اما این کتاب برای بزرگسالان هم جذاب هست.داستان این کتاب راجع به دختری به نام زیبا هست که در آسایشگاه کودکان بی سرپرست زندگی میکنه در حالی که پدرش در تیمارستان هست.روزی قرار میگذارن تا همدیگه رو ببینن و در شهر گردش کنن.