این داستان درباره زندگی نوجوانانی از عشایر ترکمن است، که در مقابل مخالفت خانوادههایشان، به خصوص پدر شخصیت اصلی، برای تحصیل ایستادگی میکنند. پسرکی با باهوشی و انگیزهی قوی، تمایل زیادی به تحصیل دارد، اما به دلیل مخالفت پدرش، مجبور به ترک راه تحصیل میشود. پدربزرگ پسر نیز یک چوپان مهاجر از ترکمنستان است و اگرچه خود سواد کمی دارد، از تحصیل کودکان تأکید میکند. مخصوصا در مقابل مخالفت برخی از چوپانها و به ویژه پدر پسر. به طور اجباری، دولت معلمی را به عشایر میفرستد و اتوبوس غیرفعالی را نزدیک مرتع چوپانها قرار میدهد تا به عنوان مدرسه عمل کند. اما چوپانها نقشه میکشند تا معلم را از بین ببرند و از بچهها برای این کار استفاده میکنند. این اقدامات باعث مشکلاتی برای معلم و در نهایت سر معلم میشود. این تلاشها چند بار موفقیت آمیز هستند، اما در پایان، با تدبیر پدربزرگ، معلم در عشایر باقی میماند.
کتاب چوپان کوچک