من اعلام جنگ می کنم علیه تمام تمثال ها، تمام حتمیت ها، علیه تمام تاریخ هایی که خطاهای مرا و ترس های رقت آورم را به دست و پایم زنجیر می کنند. من تنها دم را می شناسم و زندگی هایی که به اندازه دمی هستند و شکل هایی که با توش توانی بیکرانه پدیدار می شوند و آنگاه دود می شوند و به هوا می روند. من یک معمارم، سازنده جهان، ستاینده ی شور و شهوت که تنها بدن را می پرستم و ملودی را، سایه نمایی علیه ظلمت آسمان. نه من می توانم نام شما را بدانم و نه شما می توانید نام مرا بدانید؛ فردا که رسد، دست در دست هم ساختن شهری را آغاز خواهیم کرد.