مارکسیسم دگراندیش به فشرده ترین کلام به گرایشی در اندیشه ی مارکسیستی اشاره دارد که در برابر مارکسیسم رسمی، دولتی، اردوگاهی، جزم اندیش و دستوری سر بر خط نمی گذارد و از آن چه از مارکسیسم مجموعه ی قوانینی متصلب و خشک و نیز شریعتی رمزآلود می تراشد سر بر می تابد. اما پایداری این گرایش در برابر سنت رسمی به بهایی ارزان به دست نیامده و طی تاریخ اندیشه ی مارکسیستی، گرایش دگراندیشی همواره برای هستی خود جنگیده و طبعا در برابر سنت ریشه دار و گسترده ی مارکسیسم رسمی جریانی کوچک اما واجد قدرت معنوی بسیار بوده است. اگر بخواهیم سرگذشت اندیشه ی مارکسیستی را در این صد و پنجاه سال اخیر دوره بندی کنیم، به این طرح کلی می رسیم؛ الف. از ۱۸۴۸ تا ۱۹۱۷، که مقارن است با درگیری این اندیشه در عرصه ی عمل: انقلاب های ۱۸۴۸، تشکیل انترناسیونال اول و دوم، بسط و گسترش نظری اندیشه ی مارکسیستی، «مارکسیستی شدن» مارکس و اندیشه اش، تشکیل احزاب بزرگ و توده گیر سوسیال دموکراتیک و کارگری، ظهور چهره هایی چون مارکس، انگلس، برنشتاین، کائوتسکی، لاسال، پلخانف، ببل، لوکزامبورگ، لنین و... فاجعه ی ورشکستگی انترناسیونال دوم در پی وقوع جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴ و انحلال سوسیال دموکراسی در ساختارهای «سرمایه داری واقعا موجود»، به کرسی نشستن اندیشه ی بلشویکی پس از جنگ جهانی اول، تشکیل انترناسیونال سوم و شکاف عظیم و پرنشدنی در جبهه ی کارگری و سوسیالیستی جهان. ب. از ۱۹۱۷ تا ۱۹۳۰، اوج گیری تفکر سوسیالیستی کمونیستی (به تفکیک از سوسیال دموکراسی و همه ی گرایش های مرتبط با اصلاح و تعدیل سرمایه داری)، نومیدی از درگرفتن انقلاب جهانی، و از میان رفتن بخش اعظم کادرهای بلشویک در جریان تصفیه های خونین دهه ی ۱۹۳۰ و پس از آن.
کتاب مارکسیسم دگراندیش