داستان درباره ی پسری به نام عرفان یا به لهجه ی یزدی مادربزرگش «عرفانک» است که در سال ۱۳۶۰ دایی موهبتش را برای همیشه در یزد گم می کند، دایی موهبتی که قرار بود در ساعت ۱۳:۶۰ سر قرار با او حاضر شود و کمک کند تا عرفانک همه ی چیزهایی را که دوست داشته است را دوباره بیابد، فرفره اش، رادیوترانزیستوری اش، خانه یزدی مادربزرگش و ... بعد از گذشت این همه سال هنوز به دنبال همه شان و دایی موهبتش می گردد و خیلی امید دارد که او بلاخره بیاید، سروقت هم بیاید.
کتاب گمشده در 13:60