در تاریخ هشتم مارس 1822 با ترغیب و تشویق های دختر جوان، سرانجام ویکتور تصمیم گرفت رضایت پدرش را برای ازدواج به دست آورد. پیش از این که نامه را برای پدرش بفرستد آن را به آدل نشان داد و آدل ضمن تأیید آن گفت: «خیلی خوب است، اما من آن طور فرشته وش هم که تو مجسم کرده ای نیستم، من فردی زمینی ام.» آه که زن ها چقدر واقع نگرند! به علاوه دختر جوان می کوشید به او توضیح دهد که برای او سعادت ارزشمندتر از افتخار است: «چگونه می توانی بگویی تنها مزیتی که ازدواج کردن با تو برایم دارد مقام و مرتبه ی پدرت است؟ چه اشتباه بزرگی! مقام و درجه به چه کار من می آید؟ باید یادآور شوم آن چه تو در درجه ی اول اهمیت قرار می دهی برای من مقام آخر را دارد...»