خویش را در پیش پای خویشتن گم کرده ام* دنبال من نگرد من از قساوت قرن ها گذشته ام از کنار کبیسه عبور کرده ام هر روز سیصد و شصت و هفت دور گرد خودم می گردم هر شب سیصد و شصت و هفت بار دور خودم گیج می زنم مرا به حلاوت کدام حلوایی می خوانی کدام حوصله که در پشت هزار و یک حصار بیتوته کرده است دنبال من نگرد من هنوز در گوشه ی حزین ماهور نشسته ام مرا به سودای کدام صدا می خوانی کدام آواز؟ که در حنجره ام هزار و یک چکاوک پرپر زده اند یا زلال لایزال! لال از دنیا بروم اگر دروغ بگویم من در لیالی سیصد و شصت و هفت من در خودم من لابه لای خودم گم شده ام.