کتاب دلقک دربار ملکه

The Queen's Fool
کد کتاب : 30556
مترجم :
شابک : 978-9642895045
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 383
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2003
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

«فیلیپا گریگوری» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب دلقک دربار ملکه اثر فیلیپا گریگوری

کتاب «دلقک دربار ملکه» رمانی نوشته ی «فیلیپا گریگوری» است که اولین بار در سال 2003 به انتشار رسید. داستان در زمستان سال 1553 رقم می خورد. دختری چهارده ساله و یهودی به نام «هانا گرین» که تحت تعقیب نیروهای «تفتیش عقاید» است، مجبور می شود به همراه پدرش از اسپانیا بگریزد. «هانا» اما یک پناهجوی عادی نیست؛ او قدرت پیش بینی آینده را دارد، که توانایی فوق العاده ارزشمندی برای «دربار پادشاهی تودور» به حساب می آید. مردی به نام «رابرت دادلی»، پسر کاریزماتیک محافظ «شاه ادوارد»، سرپرستی «هانا» را بر عهده می گیرد و او را به عنوان دلقک، به دربار «ملکه ماری» و در نهایت «ملکه الیزابت» می آورد. «هانا» که به عنوان دلقک استخدام شده اما باید به عنوان یک جاسوس کار کند، مجبور است میان زندگی امن یک رعیت، و دسیسه های مخاطره آمیز خانواده ی سلطنتی که عمیقا با آرزوها و خواسته های خودش در هم تنیده شده، یکی را انتخاب کند.

کتاب دلقک دربار ملکه

فیلیپا گریگوری
فیلیپا گریگوری (زاده 9 ژانویه 1954) یک رمان نویس تاریخی انگلیسی است که از سال 1987 کتاب هایش منتشر می شود.معروف ترین آثار او دختر دیگر بولین (2001) است که در سال 2002 برنده جایزه رمانتیک سال از انجمن نوآوران رمانتیک شد و در دو فیلم جداگانه اقتباس شده است.مجله AudioFile گریگوری را "ملکه داستان های تاریخی انگلیس" خوانده است.
نکوداشت های کتاب دلقک دربار ملکه
A spellbinding tale.
داستانی مسحورکننده.
Barnes & Noble

A rich and emotionally resonant work from a masterful storyteller.
اثری غنی و پراحساس از داستان سرایی زبردست.
Amazon Amazon

Teeming with vibrant period detail.
سرشار از جزئیات تاریخی ملموس.
Bookrags Bookrags

قسمت هایی از کتاب دلقک دربار ملکه (لذت متن)
دختر ده سال بیشتر نداشت، با چشمانی درشت و سیاه و لباسی مندرس که به زور سعی کرده بودند آن را اندازه ی تن او کنند و لباسی دخترانه برازنده ی او بسازند که نه دخترانه و نه برازنده بود. دو کتاب سنگین زیر بغل دست چپ و راستش گرفته بود. آن ها را تقریبا به سختی حمل می کرد؛ هرچند وانمود می کرد در حمل آن ها مشکل ندارد.

به نگهبان در ورودی اشاره ای کرد. نگهبان، کلون در را کشید. سرنگهبان گفت: «بذار این آقاپسر، نه دخترخانم، بره داخل.» دختر به متلک او اعتنایی نکرد و گفت: «متشکرم آقا.» بعد کتاب ها را که سنگین تر از حد سن و سال او بود، زیر بغل جا به جا کرد. سرش را بالا گرفت و وارد حیاط قصر شد.

دختر از میان ردیف بوته های تزیینی پیش رفت و به جایی نزدیک شد که ملکه نشسته بود و به همراه ندیمه هایش سرگرم دوخت و دوز بودند. اینجا وسط درختان و گیاهان زیبا که به دقت پیراسته شده بود، مجموعه ای از کمیاب ترین گیاهان قیمتی جهان جمع آوری شده بود.