دل نشین
ترکیبی جذاب از شادی و غم
پنج میز گرد توی سالن غذاخوری است و به اندازۀ کافی از هم فاصله دارند تا صندلی های چرخ دار و واکرها بدون زحمت از میانشان رفت وآمد کنند. دیروز گرگ برایم توضیح داد که پرسنل آسایشگاه به نوبت کارها را انجام می دهند. او گفت «توی تاماریس ‘همه فن حریف بودن’ کلمۀ کلیدیه». اگر مجبور نباشم کسی را بشویم، مشکلی ندارم. امروز، ایزابل و یک خانم قدکوتاه موبور بین سالمندها می چرخند و به بعضی از آن ها در غذا خوردن کمک می کنند. با اشارۀ گرگ، به سمت میزی می روم که باید متعلق به پرسنل باشد. یک بشقاب خالی منتظرم است. همین طور که افراد را به من معرفی می کند، پشت میز می نشینم. آن ماری را می شناسم، خانم مدیر، او بیش از حد درگیر بریدن سوسیس هایش به قطعات کوچک است که بتواند سلام کند، و با کسانی که تمام وقت آنجا کار می کنند آشنا می شوم: ژان پل، پزشک مسئول هماهنگی درمان ها؛ سارا، یکی از بهیاران؛ لورا، فیزیوتراپیست؛ موسی، پرستار؛ استفانی، منشی بخش اداری.
زیباترین بود✨️ کتاب مورد علاقم شد و واقعا با تمام وجود حسش کردم، فقط میتونم بگم فوق العاده بود!
خیلی کتاب قشنگیه
این کتاب قصه عشق و دوست داشتن و زندگی به معنای واقعیشه ۱۰۰ تا ستاره هم براش کمه