یکی از مهم ترین روش های ما برای انکار مرگ آن است که باور می کنیم استثنا هستیم، خود را متقاعد می کنیم که از ضرورت های زیستی برکناریم و زند گی با همان خشونتی که با د یگران رفتار کرد ه، با ما تا نمی کند . یاد م هست چند ین سال پیش، به د لیل ضعف بینایی به یک اپتومتریست مراجعه کرد م. او سنم را پرسید و گفت: «چهل و هشت، هان؟ خوب، د رست موقعش است!» گرچه آگاهانه می د انستم که حق با اوست، فریاد ی از عمق وجود م برمی آمد و بانگ می زد که: «موقع چی؟ برای کی وقتش رسید ه؟ شاید برای تو و بقیه وقتش برسد ، ولی برای من نه!»
آری، قد م نهاد ن به د وران نهایی زند گی مرا می ترساند . اهد اف، امیال و آرزوهایم به شکلی قابل پیش بینی تغییر می کند . اریک اریکسون د ر بررسی چرخه ی زند گی، این مرحله را د وران تولید نسل یا زایایی نامید ه است: مرحله ای که فرد از خود شیفتگی عبور کرد ه و توجه، به جای بسط خویش، به مراقبت و پرورش نسل های بعد ی معطوف می شود . حال که به هفتاد سالگی رسید ه ام، بینش اریکسون را بهتر د رک می کنم. مفهوم زایایی او را به خوبی حس می کنم. می خواهم آموخته هایم را منتقل کنم. و هرچه زود تر، بهتر.
من نگران روان درمانی هستم: نگران این که بر اثر فشار های اقتصادی چه شکلی پیدا می کند و با برنامه های آموزشی مختصر شده، چقدر از خاصیت می افتد. با این حال، اطمینان دارم که در آینده، گروهی از درمانگران با رشته های تحصیلی مختلف (روانشناسی، مشاوره، مددکاری، مشاوره ی مذهبی، فلسفه ی بالینی) گرد هم می آیند و آموزش دوره های عالی را با جدیت پی می گیرند و با وجود واقعیت های اقتصادی موجود، بیماران مشتاقی خواهند یافت که خواهان رشدی فزاینده اند و پایبند درمانی که نقطه ی پایان ندارد. برای این درمانگران و این بیماران است که هنر درمان را می نویسم.