در فیلم بلا تار متن به اسطوره میل می کند و تصویر از آن می گریزد. «خبر رسیده که آن ها می آیند» همین جمله ی آغازین فیلم لحنی اساطیری دارد. همه ی ارکان آن مجهول اند و بیننده را به چیزی ارجاع می دهند که انگار از فرط پیچیدگی غیرقابل گفتن است و رازی در خود نهفته دارد. این مساله در جمله ی ابتدایی بخش دوم فیلم هم مشهود است: «ما از مرگ برمی خیزیم». وقتی در بخش اول فیلم نقل آمدن «ایرمیاش و پترینا» پیش می آید، همه با ترس و شگفتی و ناباوری از آن ها یاد می کنند و جدلی در می گیرد بر سر اینکه خبر زنده بودن آن ها راست است یا دروغ و این جدل چنان هیستریک و ترس آلود است که از میان «متن» حرف ها شمایلی اساطیری، خدای گونه و شبه دجال از این دو ساخته می شود. بیننده ی ترس خورده و بهت زده از شمایل ساخته شده در دل گفت و شنودها، به ناگه با ایرمیاش و پترینایی روبرو می شود که در ایستگاه پلیس به انتظار نشسته اند و بیشتر به «ابوت و کاستلو» می مانند تا قهرمانان ترسناک روزگاران کهن. در بخش هفتم با عنوان «ایرمیاش سخنرانی می کند»، ایرمیاش خطابه ای طولانی به سبک رهبران سیاسی - مذهبی سر می دهد و کاملن حساب شده از تشریح وضعیت موجود شروع کرده و از منظری اخلاقی آن را تقبیح می کند و در پایان، مصلح وار همه را به سرمنزل مقصود که تنها و تنها در نزد خودش است فرا می خواند و این پلان - سکانس پر از «متن» منتهی می شود به تسلیم سرشار از سکوت همه ی اهالی، همان گونه که اهالی کوی و برزن های کوچه باغ های تاریخ و افسانه در برابر همه ی سخنوران تسلیم می شدند، از پولس قدیس تا لنین!
مقاله فرشتگان سقوط کرده(دربارهی فیلم تانگوی شیطان)، انوش دلاوری