یک نمایش فوق العاده لذت بخش ... پیروزی واقعی خانه عروسک 2 در پیام سیاسی با طراوت فمینیستی اش است.
روشن و جذاب ... خانه عروسک 2 قاطعانه عقاید متناقض درباره آزادی ، عشق و مسئولیت را متعادل می کند.
هوشمندانه، ماهرانه، پرتحرک و بامزه.
نرا:... تروالد، پونزده سال پیش، وقتی از اینجا رفتم، اولین کاری که کردم_چون هیچی نداشتم: نه خونه ای، نه خانواده ای، نه پولی_ این بود که رفتم توی یه پانسیون زندگی کردم و چون هیچ مهارت واقعی ای جز دوخت و دوز نداشتم همون کارو کردم و با خیاطی پول درآوردم و ذره ذره هرچی تونستم پس انداز کردم چون چیزی که واقعا میخواستم برای اولین بار توی عمرم انجام بدم، این بود که خودم باشم. برای همین وقتی به اندازه ی کافی پول پس انداز کردم، از پانسیون درآمدم و رفتم شمال زندگی کردم. و با اینکه روی پای خودم ایستاذه بودم هرکاری که می کردم هر تصمیمی که می گرفتم، از چیزی که می خوردم بگیر تا زمان رفتنم توی تخت همیشه می تونستم پس سرم یه صدای بشنوم که شبیه صدای تو یا پدرم یا پدر روحانی یا هرچند تا آدم دیگه ای که می شناختم بود_همیشه تو سرم داشتمش انگار که باید یه جورایی تنظیم می کردم با اون آدم چک کنم و بفهمم نظر اون چیه، با این که اون آدم وجود نداشت ولی فکرام مال اون آدمه بودن.
نورا: من می تونم اینجا کنارت بشینم تا هر وقت که بخوای. نورا دوباره به او نگاه می کند و این بار نگاهش روی او می ماند. توروالد: من خیلی فکر کردم به اینکه چه حسی داره. نورا: چی؟ توروالد: این. فکر کردم اگه تو خیابون، اتفاقی تو رو ببینم چه حسی داره. نورا: و چه حسی داری، توروالد؟ توروالد: احساس سستی. دست هام می لرزه. پاهام هم می لرزه. نورا: اگه بخوای من می تونم برم و دیرتر برگردم. باشه... من میرم. من دارم میرم. توروالد: به من بگو چرا اینجایی؟ نورا: شاید الآن وقت مناسبی نباشه. توروالد: نه، فقط بگو. نورا: نمی خوای به من نگاه کنی؟ توروالد: فکر نمی کنم؛ هنوز نه. فقط حرف بزن.
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.