هرصبح که از خواب بیدار می شوم صبح بیست سال پیش است صبح یکشنبۀ بیست سال پیش که مرا ترک کردی احتمالا بوی توتون می دادم و احتمالا بوی قهوه می دادی هرصبح که بیدار می شوم تو چمدانت را بسته ای و رفته ای اما دیگر دوستت ندارم ردّ انگشت های تو بر پوست من و قریب به یقین ردّ انگشت های دخانی من بر پوست تو تا حالا پاک شده. حالا دنیا می تواند روز دیگری رو کند؛ می تواند یکی دیگر از روزهای هفته باشد؛ چهارشنبه یا حتی اگر بخواهم جاه طلب باشم؛ شنبه می توانستم از تو بچه ای داشته باشم با استخوان بندی و چهرۀ تو و با قلب من شاید روزی در یک کتابفروشی ببینم ات؛ این بار به جای تو کتابی انتخاب کنم که در آن از جنگ کشف سیارات و احتمال وجود آدم هایی در کرات دیگر سخن رفته باشد این بار اگر تورا ببینم تحسینت می کنم و از تو عبور می کنم ترجیح می دهم طوفانی ناغافل باشی که در خیابان غافلگیرم می کند، زیبایی فوق تصوری که یک بار می توانی شاهدش باشی، بعد سرگردان خیابان ها شوی مثل آدمی که خدا را در لباس ملوان ها دیده اما کسی باور نمی کند.
وقتی حتی عنوان اثر تقلید شده دیگه وای بر محتوا
خیلی جالبه که چهارسال قبل از انتشار این کتاب حسین شکربیگی، کتاب "سر خوردن از اندوهی به اندوه دیگر" سرودهی فریبا شمس کیا، چاپ شده بوده. این همه نوآورب در عنوان اثر ستودنی است.!