سال ۱۳۳۴ تصدیق کلاس ششم ابتدایی را گرفتم و در دبیرستان شرف (ایستگاه ترجمان در خیابان منیریه) ثبت نام کردم. دبیرستان شرف مدرسهٔ خیلی بزرگی بود که دو حیاط داشت. این دبیرستان را با هدف مشخص انتخاب کرده بودم. در سال ۱۳۳۴، به رغم دستگیری های گسترده و سرکوب های خشن پس از کودتا، هنوز کم وبیش جو دبیرستان های تهران سیاسی بود. بعد از گرفتن تصدیق ششم ابتدایی، به خودم گفتم دبیرستانی را انتخاب می کنم که از نظر فعالیت های سیاسی شاخص تر از بقیه دبیرستان ها باشد. قبل از کودتا، دبیرستان شرف به عنوان سیاسی ترین دبیرستان تهران شناخته شده بود. (۵) مهرماه ۱۳۳۲، مدارس که باز شدند، مأموران فرمانداری نظامی به دبیرستان شرف می روند و عده ای از دانش آموزان فعال کلاس های چهارم تا ششم و آقای محمد امین ریاحی مدیر دبیرستان شرف را که به جبههٔ ملی تمایل داشت، بازداشت می کنند. شنیده بودم پس از کودتا، برای اینکه جو سیاسی دبیرستان شرف را بشکنند، دار و دستهٔ شعبان بی مخ به این دبیرستان حمله کرده و دانش آموزان و معلمان را کتک زده اند. دبیرستان شرف دو ناظم برای سیکل اول و سیکل دوم داشت. ناظم های مدرسه آقایان خاکپور و بهنام بودند. از خاکپور تمایلات سیاسی ندیدم. بهنام از اعضای حزب ملت ایران و از دستیاران نزدیک داریوش فروهر بود. در سال ۱۳۳۴ به دلیل اختناق ناشی از کودتا و سرکوب های خشن و مدوام، همه، مخصوصا فعالان سیاسی احتیاط بیشتری می کردند و تمایلات و عقاید سیاسی خود را آشکار نمی کردند. آقای بهنام از آن جمله اشخاص بود. در سال ۱۳۴۰ او را در دفتر زنده یاد داریوش فروهر دیدم. با لبخند گفت: تو هم؟ من هم گفتم: آقای بهنام آن موقع هم که شما ناظم من و من هم دانش آموز شما بودم، آن زمان هم بله.
کتاب خیلی جالبی است. این خاطرات را که میخوانی یک دوره از تاریخی معاصر ایران که کسی نگفته را میفهمی. اشتباه نوشتید این کتاب که ترجمه نیست خاطرات آقای پاینده است که آقای خسروپناه باهاش مصاحبه کرده تاریخ شفاهی است