کتاب در تیررس حادثه

In the wake of the accident
(زندگی سیاسی قوام السلطنه)
کد کتاب : 34744
شابک : 978-9648897142
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 414
سال انتشار شمسی : 1399
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب در تیررس حادثه اثر حمید شوکت

کتاب در "تیررس حادثه (زندگی سیاسی قوام السلطنه) " نوشته حمید شوکت است. حمید شوکت (متولد ۱۳۲۷) نویسنده و تاریخ‌نگار است. شوکت در سال ۱۳۲۷ در تهران متولد شد. در سال ۱۳۴۶ او به آمریکا رفت. در آمریکا در مبارزات علیه جنگ ویتنام شرکت کرد و با پیوستن به جریان چپ، عضو سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا و کنفدراسیون جهانی شد. در نزدیکی انقلاب سال ۱۳۵۷ او در تأسیس جبهه دمکراتیک ملی مشارکت کرد و مدتی از اعضای هیئت تحریریه آزادی، ارگان آن جبهه بود.
شوکت در کتاب در تیررس حادثه که در سال ۱۳۸۶ از سوی نشر اختران در تهران منتشر شد، به زندگی سیاسی احمد قوام پرداخت. او برای نوشتن این کتاب به آرشیو وزارت خارجه ایران، انگلیس، آمریکا، و آلمان مراجعه و اسناد جدیدی را یافته و منتشر کرد که بعضا همچون اسناد وزارت امور خارجه آلمان کمتر مورد توجه قرار گرفته بوده‌اند. به نوشته سیروس علی‌نژاد این کتاب «نمونه درخشان نگاه دوباره به تاریخ و درنگ در گذشته‌است. نگاه دوباره ای که تصویر رایج قوام السلطنه را که مشحون از بدنامی است، به هم می‌ریزد و او را تا جایگاه بلند و درخور شأن یک سیاستمدار با تدبیر و وطن‌خواه برمی‌کشد.»

کتاب در تیررس حادثه

حمید شوکت
حمید شوکت متولد ۱۳۲۷ نویسنده و تاریخ‌نگار است. شوکت در سال ۱۳۲۷ در تهران متولد شد. در سال ۱۳۴۶ او به آمریکا رفت. در آمریکا در مبارزات علیه جنگ ویتنام شرکت کرد و با پیوستن به جریان چپ، عضو سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا و کنفدراسیون جهانی شد. در نزدیکی انقلاب سال ۱۳۵۷ او در تأسیس جبهه دمکراتیک ملی مشارکت کرد و مدتی از اعضای هیئت تحریریه آزادی، ارگان آن جبهه بود.
قسمت هایی از کتاب در تیررس حادثه (لذت متن)
در آستانه ی دومین سالگرد کودتا، هنگامی که دیگر بازیگران صحنه در زندان زرهی، در گوشه ی پامنار و در مهاجرت مسکو به فرصت های از دست رفته می اندیشیدند، احمد قوام در سی ویکم تیرماه 1334 در تهران دیده از جهان فروبست. گویی مقدر چنین بود که تیرماه، این بار نیز برای او ماه ناکامی ها و شکست، ماه نبردی نافرجام باقی بماند. سه سال پیش از آن، دربار و حزب توده و آیت الله کاشانی و جبهه ملی، در تشریفاتی دامنه دار که بزرگداشت قیامی تاریخی نام می گرفت، در موجی از افترا و اتهام، نامش را به زشتی آلودند... تشریفاتی که طی آن قوام زیر آوار هولناک سی تیر مدفون شد. با مرگ او، ایران سیاستمداری را از دست می داد که تدبیر و درایتش، در آمیزه ای با جسارت و بی باکی نمونه و همانند نداشت؛ و این همه شاید تجلی خود را بیش از هرچیز در این نکته بازیافته باشد که او را همواره استاد مسلم رویارویی با دشواری های خطیری می دانستند که کسی را یارای چیرگی بر آن ها نبود. واقعیتی که سرسخت ترین دشمنانش نیز توانایی نفی آن را نیافتند. مظفر بقایی که در آستانه انقلاب بهمن 1357، پس از سال ها به خواست شاه برای چاره جویی جهت رویارویی با بحرانی که جریان داشت به دربار رفته بود، با اشاره به رخسار زرد و چشمان بی فروغ او می گوید: «شاه گفت: خب به نظر شما کی می تواند این اوضاع را در دست بگیرد؟ گفتم یک کسی که قدرت قوام السلطنه را داشته باشد. اینجا تنها جایی بود که چشم های شاه برق زد. این کلمه تکانش داد. خوش آمدن و بد آمدنش را نمی توانم بگویم، ولی تکانش داد.»