امکان مقاومت در زیر شکنجه و در نهایت مرگ را چگونه می دیدی ؟ امکان مقاومت بیشتری نمی دیدم ، اما دلیل آنکه به این انتخاب دل نبستم این بود که میان خودکشی و کشته شدن تفاوتی بنیادین نمی دیدم . روزی بر حسب اتفاق در سلولم تعدادی قرص پیدا کردم ، قرصها را جمع کردم و فکر کردم شاید بتوانم به وسیله ی آنها خودکشی کنم . البته نمی دانستم قرص ها به چه مصرفی می آیند . این فکر در ذهنم بود ، اما از این تصمیم منصرف شدم . می گویی میان خودکشی و کشته شدن تفاوتی بنیادین نمی دیدی ، میان مرگ و زندگی چطور ؟ منظورم زنده ماندن به هر قیمت بود . دلیل انتخاب راه دوم ، یعنی زنده ماندن برایم این بود که نمی خواستم با مرگم عده ای را تشویق کرده باشم تا راهم را ادامه دهند . تا باز به همین شیوه به ایران بازگردند و به سرنوشت من دچار شوند . مسئولیت چنین کاری را نمی توانستم بپذیرم . از سوی دیگر ، زندگی یعنی امید ، یعنی پیدا کردن راه ، یعنی تلاش دوباره.
چند سال پیش خوندم کتاب جالبیه