کتاب خداحافظ گاری کوپر

The Ski Bum
کد کتاب : 10810
مترجم :
شابک : 978-9644481420
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 288
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 1964
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 15
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

خداحافظ گاری کوپر
The Ski Bum
کد کتاب : 3551
مترجم :
شابک : 9786001760877
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 272
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 1964
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 10
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب خداحافظ گاری کوپر اثر رومن گاری

"هرچیز حدی دارد، حتی تصمیم آدم به کلنجار رفتن با واقعیات. وقتی آدم به آن حد رسید، دیگر کاری نمی شود کرد. واقعیات باید بروند یکی دیگر را پیدا کنند."

کتاب "خداحافظ گاری کوپر"، رمانی فلسفی، سیاسی، نوشته ی «رومن گاری» نویسنده فرانسوی است. خاستگاه مضمون داستان، از دل فرار کردن از جهان مدرن و ناپاکی هایش، سیاست ورزی، تبعیض و ریاکاری مردمانش است. این کتاب، روایت داستان جوان 21 ساله آمریکایی به نام لنی است که از جنگ و دنیای آن متنفر است و از آنجا که نمی خواهد در جنگ با ویتنام شرکت کند، وطن و زادگاه خود و تمام تناقض های سیاسی و اجتماعی اش را ترک می کند و به خانه دوست روشن فکرش، باگ، در ارتفاعات سوییس می رود. تنها چیزی که لنی جوان از آن فضای محبوس و تاریک با خود می برد، عکسی از «گاری کوپر» است که همیشه در جیبش به همراه دارد و گاه با نگاه کردن به آن، بارقه ی امیدی از میان نفیر تاریکی دنیای اطراف، وجودش را گرم و روشن می کند. او اکنون به شعار همیشگی خود "آزادی از همه تعلقات" پناه برده است و به آن جامه عمل پوشانده است اما دیری نمی پاید که رشته ی عقاید و افکاری را که در تمام عمرش در ذهنش پایه گذاری کرده بود، در مواجهه با رویایی نوپا و دل گرم کننده به خطر زوال می افتد.

در کتاب"خداحافظ گاری کوپر" عموما شاهد زبان تند و نگاه منتقدانه نویسنده نسبت به سیاست و دولت ها و جنگ هستیم اما این امر در فصل اول کتاب بسیار برجسته تر و صریح تر دیده می شود. از نگاه نویسنده، هیچ دولت و هیچ حزبی از نقد در امان نیست و رومن گاری با زبانی هجوگونه، همه سو را هدف می گیرد. از آمریکا، فرانسه، سوییس و کوبا گرفته تا عشق و دین و سوسیالیسم و ایدئولوژی ها و لنین و کامو و پلیس و سیاستمداران و مردان و زنان و تقریبا هر چیزی به ذهن می رسد! اگر جنگ ویتنام به سخره گرفته می شود همزمان مخالفین آن هم بی نصیب نمی مانند.

این کتاب در دهه ی شصت میلادی منتشر شد. در دهه ی شصت میلادی آمریکا در جنگ با ویتنام بود. دوره ای که اعتراض های گسترده ای را نسبت به موضع آمریکا از طرف گروه های مختلف اجتماعی، جوانان و روشن فکران در داخل آمریکا به راه انداخت و به همین دلیل داستان جوانی بیزار از جنگ و دنیای مدرن و سیاست های آن پیوند تنگاتنگی با وقایع زمان خود دارد که همین امر موجب همذات پنداری جوانان آن دهه با کتاب و اقبال بسیار آنان نسبت به آن شد.

عنوان کتاب"خداحافظ گاری کوپر" از این دیدگاه برمی آید که دیگر قهرمان بی پروا و بی تقصیری که همیشه در سینمای آمریکا به تصویر کشیده شده بود، کارگر نمی افتد.

این رمان با جملات هوشمندانه، زیبا و هنرمندانه ی فراوان در خصوص زندگی انسان امروز و مفهوم آن و نیز با طنز ظریفی که سایه به سایه در داستان به کار می رود، خوانندگان خود را چنان به وجد آورده که موجب شده عده ای رومن گاری را با «سلین» نویسنده ی بزرگ فرانسوی مقایسه کنند.

کتاب خداحافظ گاری کوپر

رومن گاری
رومن گاری با نام اصلی رومن کاتسف (Roman Kacew) در ۸ مه ۱۹۱۴ میلادی در شهر ویلنا (اکنون: ویلنیوس، واقع در لیتوانی) در خانواده ای یهودی به دنیا آمد. پدرش (آری-لیب کاسو) کمی بعد در ۱۹۲۵ میلادی خانواده را رها کرد و به ازدواج مجدد دست زد. از این هنگام او با مادرش، نینا اوزینسکی (کاسو)، زندگی می کرد، ابتدا در ویلنا و سپس در ورشوی لهستان. رومن در دوران زندگی سیاسی اش حدود ۱۲ رمان نوشت. به همین دلیل بسیاری از کارهایش را با نام مستعار می نوشت. مادامی که با نام مستعار امیل آژار به نویسندگی می پرداخت، ت...
قسمت هایی از کتاب خداحافظ گاری کوپر (لذت متن)
پدر و مادرش این خانه ی کوهستانی را در ارتفاع دو هزاروسیصد متری برایش ساخته بودند، زیرا در این ارتفاع از تنگ نفس اثری نبود. اما باگ در این ارتفاع هم نفس راحت نمی کشید. روان پزشکش در «زوریخ» می گفت: «این از ایده آلیسم او است» او حاضر نبود خود را بپذیرد. ضد طبیعت بود. اما یک ضد طبیعت نخبه. خلاصه بدشانسی از این بدتر چه می خواهید؟ این خانه خیلی گران تمام شده بود. سنگ هایش را یکی یکی با سورتمه تا نوک کوه بالا کشیده بودند. به یک قلعه جنگی می مانست که روی یک صخره برپا شده باشد. دهکده ولن (Wellen) هفت صد متر پایین تر از آن بود. ابیگ (Ebbig) از آن جا پیدا بود. آن جا ابرها را زیر پای خود می دیدی. دور و بر آن از هر جای دیگری، شاید به جز هیمالیا، برف بیش تر بود. همه چیز در این خانه زیبا بود و شکوهمند.

این قدر بچه نبود که بگذارد عزیزترین چیزش را، آزادیش را از او بگیرند. حتی از پول و پله می ترسید. پول بد تله ایست. اول آدم صاحب پول است، بعد پول صاحب آدم می شود.

لنی شب ها اسکی هایش را به پا می کرد و می رفت بالای کوه. قدغن بود، چون خطر ریزش بهمن بود. اما لنی به خود اطمینان داشت. مرگ آن بالا سراغ او نمی آمد. می دانست که مرگ آن پایین در انتظار اوست، آن جا که قانون و پلیس و اسلحه هست؛ برای او مرگ، همرنگ شدن با جماعت بود.

لنی اول با عزّی که یک کلمه هم انگلیسی نمی دانست رفاقت به هم زد، و به همین دلیل روابط شان با هم بسیار خوب بود. اما سه ماه نگذشته بود که عزّی شروع کرد مثل بلبل انگلیسی حرف زدن و فاتحهٔ دوستی شان خوانده شد. دیگر دیوار زبان میان شان بالا رفته بود. دیوار زبان وقتی بین دو نفر کشیده می شود که هر دو به یک زبان حرف می زنند، آن وقت دیگر نم توانند یک کلمه از حرف های همدیگر را بفهمند.