وقتی من و "آلیس" صبح روز محاکمه به قصبه رسیدیم، دیدیم که جمعیت انبوهی جلو مهمانخانه جمع شده اند. مهمانخانه در خیابان اصلی است و از هر طرف که وارد شوند اولین ساختمانی است که به چشم می آید. جمعیتی حدود دویست تا سیصد نفر در آن جا جمع شده بودند و من چهره های آشنایی را از ردینگ، دنبری و حتی سلیم واقع در آن سوی ایالت یورک دیدم. مطمئنم که برخی تمام راه را سواره از سوگاتاک و نوروک آمده بودند، به امید آن که به اتاق بزرگ مهمانخانه راه یابند که حداکثر گنجایش پنجاه نفر را داشت، آن هم به سختی و در صورتی که تنگ هم می نشستند...
یه داستان برای نشان دادن بی رحمی و بی عدالتی جنگ. پسری که با دسته مزدوران آلمانی تو دوره جنگهای استقلال امریکا وارد خاک یکی از دهکدههای آمریکا میشه تنها کسیه که از گروه مزدورا جون سالم به در میبره و وقتی زخمی میشه یکی از خانوادهها بهش پناه میده اما کلانتر به دنبال پسره...