کتاب یادداشت های راننده نیمه شب

Notes from the Midnight Driver
کد کتاب : 37436
مترجم :
شابک : 978-6004627603
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 174
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2006
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

نامزد جایزه کتاب کارولینای جنوبی سال 2009

نامزد جایزه کتاب نوجوان رود آیلند سال 2008

نامزد جایزه نوجوان آیووا سال 2011

معرفی کتاب یادداشت های راننده نیمه شب اثر جردن ساننبلیک

کتاب «یاداشت های راننده نیمه شب» رمانی نوشته ی «جردن ساننبلیک» است که نخستین بار در سال 2006 به انتشار رسید. پسری شانزده ساله به نام «الکس» یک شب تصمیم می گیرد به خانه ی پدرش برود و به خاطر ترک کردن آن ها، حسابی از خجالت او درآید! اما «الکس» ماشین ندارد، به همین خاطر از ماشین مادرش استفاده می کند. البته او گواهینامه ی رانندگی هم ندارد. «الکس» پس از طی کردن مسافتی کوتاه، تصادف می کند و وارد حیاط یکی از همسایه ها می شود. پلیس از راه می رسد و «الکس» را دستگیر می کند. او توسط دادگاه به انجام خدمات اجتماعی محکوم می شود و حالا باید به عنوان همنشین در یکی از خانه های سالمندان، با «سالومون لوییس» وقت بگذراند. «سالومون» پیرمردی بداخلاق است که همنشینان زیادی را در گذشته فراری داده است. چیزی که در ابتدا رابطه ای کاملا محکوم به شکست به نظر می رسد، پس از مدتی به یک دوستی غیرمنتظره تبدیل می شود.

کتاب یادداشت های راننده نیمه شب

جردن ساننبلیک
جردن ساننبلیک زاده ی 4 ژوئیه 1969 ، نویسنده آمریکایی داستان های نوجوانان است. او فارغ التحصیل دبیرستان استویوسانت نیویورک سیتی در سال 1987 و دانشگاه پنسیلوانیا است. وی در جزیره استاتن نیویورک بزرگ شد و در سال 1994 ، پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه ، ازدواج کرد و به همراه وی به پنسیلوانیا نقل مکان کرد. وی اکنون به همراه همسر و فرزندان خود در بیت لحم پنسیلوانیا اقامت گزیده است. او به مدارس سراسر ایالات متحده ، و گاهی اوقات خارج ، برای صحبت در مورد کتاب های خود مراجعه می کند.
نکوداشت های کتاب یادداشت های راننده نیمه شب
A story of friendship, love, and forgiveness.
داستانی درباره ی دوستی، عشق، و بخشش.
School Library Journal School Library Journal

A funny, bittersweet tour de force.
یک اثر موفق خنده دار، و تلخ و شیرین.
Booklist Booklist

Wildly funny.
فوق العاده خنده دار.
Kliatt

قسمت هایی از کتاب یادداشت های راننده نیمه شب (لذت متن)
آن موقع، به نظرم فکر خوبی بود. نقشه ام ظرافت و سادگی خاصی داشت، از این نقشه های لوس الکی نبود؛ ماشین مامان را برمی دارم و تخته گاز می زنم به دل جاده. من شانزده ساله، بدون گواهینامه، آن هم با حال خراب، رانندگی می کنم.

صبح روز بعد، با دو تجربه ی جدید مواجه شدم که هر دو آزاردهنده بودند. قبلا هیچ وقت اینقدر کسل و بدحال از خواب بیدار نشده بودم؛ اما خب، همیشه برای همه چیز اولین باری هست.

مامان نگاهش را دزدید و اشکی را که از گوشه ی چشم هایش جاری شده بود، پاک کرد. «نه خوب نیستی.» بعد ناگهان صدایش اوج گرفت و تشر زد: «تو احمقی!» بعد محکم کوبید روی بازوی من، همان کاری که پدرم همیشه می کرد.