کتاب قاب یک رویا

Curveball: The Year I Lost My Grip
کد کتاب : 36280
مترجم :
شابک : 978-6004627887
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 192
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2012
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

نامزد جایزه کتاب نوجوان رود آیلند سال 2014

نامزد جایزه کتاب نوجوان شهرستان میلواکی سال 2013

معرفی کتاب قاب یک رویا اثر جردن ساننبلیک

کتاب «قاب یک رویا» رمانی نوشته ی «جردن ساننبلیک» است که نخستین بار در سال 2012 چاپ شد. آغاز نخستین سال دبیرستان برای «پیتر» با دو تراژدی همراه شده است: مصدومیتی جدی در ناحیه ی بازو در حین بازی بیسبال به این معنا است که «پیتر» برای مدتی نمی تواند در تیم حضور داشته باشد، و پدربزرگ عزیزش، مردی عکاس که این حرفه را به «پیتر» آموزش داده، در حال از دست دادن حافظه اش است. «پیتر» تلاش می کند هر دوی این اتفاقات را تا حدی مخفی نگه دارد—اولی را از بهترین دوستش «ای. جی»، و دومی را از مادرش، البته به خواسته ی خود پدربزرگ. اما مخفی نگه داشتن این دو راز با گذشت زمان، فقط سخت تر از قبل می شود، به خصوص وقتی دوست جدید «پیتر» یعنی «آنجلیکا» او را تحت فشار می گذارد و پدربزرگش نیز در وضعیت اورژانسی قرار می گیرد.

کتاب قاب یک رویا

جردن ساننبلیک
جردن ساننبلیک زاده ی 4 ژوئیه 1969 ، نویسنده آمریکایی داستان های نوجوانان است. او فارغ التحصیل دبیرستان استویوسانت نیویورک سیتی در سال 1987 و دانشگاه پنسیلوانیا است. وی در جزیره استاتن نیویورک بزرگ شد و در سال 1994 ، پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه ، ازدواج کرد و به همراه وی به پنسیلوانیا نقل مکان کرد. وی اکنون به همراه همسر و فرزندان خود در بیت لحم پنسیلوانیا اقامت گزیده است. او به مدارس سراسر ایالات متحده ، و گاهی اوقات خارج ، برای صحبت در مورد کتاب های خود مراجعه می کند.
نکوداشت های کتاب قاب یک رویا
Sonnenblick again shows an adept ability to tackle big-deal life issues.
«ساننبلیک» یک بار دیگر توانایی بسیار بالایی را در پرداختن به مسائل بزرگ در زندگی از خود نشان می دهد.
Booklist Booklist

With an enjoyable mix of sports, art, family drama, and budding romance.
با ترکیبی لذت بخش از ورزش، هنر، درامای خانوادگی و عشق در حال شکوفایی.
Publishers Weekly Publishers Weekly

A satisfying story with heart.
داستانی رضایت بخش و پراحساس.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

قسمت هایی از کتاب قاب یک رویا (لذت متن)
اولین چیزی که از کودکی ام یادم می آید، این است که به خاطر موضوعی از دست مادرم خیلی خیلی عصبانی هستم. وسط هال دست به سینه نشسته و بغ کرده ام. در این برهه از زندگی، من در قهر کردن به درجه ی قهرمانی رسیده ام.

بابابزرگ، عکاسی حرفه ای است و هرگز به من اجازه نمی دهد پایم را توی استودیویش بگذارم. هر وقت از او خواهش می کنم، می گوید: «از اونجا خوشت نمی آد.»

نمی دانم آن روز چند ساعت توی استودیو ماندیم، شاید چون از آن به بعد آنقدر به آنجا رفته ام که درست یادم نیست کدام خاطره مال کدام وقت است. ولی یادم است که غرق بهت و حیرت شده بودم.