سرشار از فراز و نشیب های دراماتیک.
ورزش، دوستی، تراژدی و پیوندهای برآمده از عشق، همگی در این داستان دلگرم کننده جای گرفته اند.
کاوشی خارق العاده و مهرآمیز در مفهوم شجاعت.
باید به همه بچه هایی که مدرسه رفتن را دوست ندارند، بگویم اگر مثل من چند سال مریض بودید و نمی توانستید زیاد مدرسه بروید، کلا یک شکل دیگر به قضیه نگاه می کردید.
ای کاش لازم نبود بقیه از مشکل قلب من باخبر شوند. همین که کلمه پیوند را به زبان می آوری، مردم دستپاچه می شوند. من که عمل پیوند مغز انجام ندادم! می پرسند: «اگه مشکلی پیش بیاد، از کجا باید بفهمیم؟» دلم می خواهد بگویم: «قفسه سینه ام آژیر می کشه.»
نباید زیاده روی کنم. وقتی خسته می شوم باید به خودم استراحت بدم. ولی باید اشاره کنم که بیسبال زمان و انرژی می برد. پرورش دادن استعداد توی آدم ها هم همینطور. راحت نیست. مجبوری خودت را بگذاری جایشان، از ته دل امیدوار باشی یک فرصت گیرتان می آید. امیدوار بودن کلی انرژی از آدم می گیرد. مردم به این چیزها فکر نمی کنند.