جذاب.
معصومانه و هوشمندانه، داستانی زیبا درباره ی بهبودی و یافتن ارتباط با گذشته و حال.
دلگرم کننده، تسلی بخش و دوست داشتنی.
باکلی و مامانش توی خانه ی چوبی کوچکی کنار دریا زندگی می کردند. آن ها چیز زیادی نداشتند؛ ولی به جایش همدیگر را داشتند. باکلی عاشق ساحل و چیزهایی بود که آنجا پیدا می کرد.
آن روز عصر، باکلی و مامانش برای پیاده روی رفتند. باکلی، قایق کوچکی را که مخصوص پاپا ساخته بود، با خودش آورده بود. روی قایق نوشته بود: «برای پاپا. با عشق، باکلی.» «می خواهم قایقم را برای پاپا بفرستم. اگر به ساحل برنگشت، می فهمم که بهش رسیده!» باکلی این را گفت و قایق کوچکش را در آب گذاشت.
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.
من ۱۶ سالمه. خیلی کتاب عالی بود. تصاویر هم خیلی خوب بودند.