کتاب زمان کاغذی

Counting Thyme
کد کتاب : 1619
مترجم :
شابک : ‏‫‭978-600-462-162-5‬‮
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 271
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 10
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

برنده جایزه Nerdy Book

معرفی کتاب زمان کاغذی اثر ملانی کانکلین

کتاب زمان کاغذی، اثری نوشته ی ملانی کانکلین است که اولین بار در سال 2016 به چاپ رسید. برادر کوچک تایم اُوِن، یعنی وَل، در برنامه ی آزمایش دارویی جدید برای سرطان پذیرفته شده و این یعنی شانسی دوباره برای او. به همین خاطر، خانواده ی اون باید به نیویورک نقل مکان کند؛ جایی هزاران کیلومتر دورتر از بهترین دوستان تایم و همه ی چیزهایی که می شناسد و دوست دارد. تایم در منهتن سعی می کند این تغییر «موقتی» را بپذیرد. پس از این که درمان وَل، روند مثبتی را نشان می دهد و خانم اُوِن کاری تمام وقت در شهر پیدا می کند، تایم مجبور به مواجهه با این حقیقت ترسناک می شود که شاید ماندنشان در نیویورک، همیشگی باشد. تایم عاشق برادرش است و واقعاً می خواهد که وَل خوب شود، با این وجود او هنوز دوست دارد که به خانه برگردد. تایم شروع به شمردن دقیقه ها، ساعت ها و روزها می کند تا شاید معجزه ای، هم حال وَل را خوب کند و هم راهی برای بازگشت به خانه به وجود آورد.

کتاب زمان کاغذی

ملانی کانکلین
ملانی کانکلین، نویسنده ای آمریکایی است. او به همراه همسر و دو فرزندش در نیوجرسی زندگی می کند. کانکلین یک دهه در زمینه ی طراحی محصولات فعالیت می کرد و در داستان هایش سعی می کند از تجربه ی خود در طراحی و توجه به جزئیات بهره ببرد.
نکوداشت های کتاب زمان کاغذی
A courageous and charming story of love and family.
داستانی شجاعانه و جذاب درباره ی عشق و خانواده.
Barnes & Noble

A nice choice for readers who enjoy heartfelt and emotional novels.
انتخابی خوب برای مخاطبینی که از رمان های پراحساس و عاطفی لذت می برند.
Booklist Booklist

A moving family story.
یک داستان خانوادگی تکان دهنده.
Publishers Weekly Publishers Weekly

قسمت هایی از کتاب زمان کاغذی (لذت متن)
وقتی کسی بهتان می گوید ممکن است برادر کوچکتان بمیرد، دیگر با همه چیز موافق می شوید. از برنامه های تفریحی بعد مدرسه می گذرید، چون کسی نیست شما را تا آنجا ببرد. دیگر به جای چیپس پیاز و جعفری، چیپس کلم می خورید، چون مادرتان گفته سرشار از آنتی اکسیدان است؛ یعنی اینکه سالم است. حتی حاضر می شوید به نقطه ی دیگری از کشور بروید، اگر راه حل مشکل آنجا باشد. این طور شد که سر از نیویورک درآوردیم.

این رفتارش قشنگ بود؛ برعکس مامان که کل روز حتی یک نگاه هم بهم نکرده بود. مدام حواسش به ول بود که دست هایش را بشورد تا مبادا میکروب وارد بدنش شود و یا گرانولا بهش بدهد تا انرژی بدنش کم نشود. وقتی چمدان هایمان رسید، مامان اصلا نفهمید من چمدان ول را برداشتم، این را هم نفهمید که تقریبا توی جمعیت گم شدم تا به ایستگاه تاکسی رسیدم. فکر کنم دیگر باید به این مسئله عادت کنم، اما این غریبه بودن توی یک شهر غریبه، حسی بهم می داد که آرزو کردم مامان قدیمی ام بیاید و بغلم کند؛ مثل وقتی که ول هنوز مریض نشده بود.

بابا جلو، کنار راننده تاکسی نشسته بود. داشتند درباره ی ساخت و ساز شهری حرف می زدند. باورش سخت بود که در نیویورک بودیم. فقط چند هفته از خبر درمان جدید ول و آمدن ما به نیویورک می گذشت. هواپیما بدون هیچ مشکلی از یک سر کشور آمده بود سر دیگر، اما ذهن من هنوز نتوانسته بود با سرعت اتفاقات هماهنگ شود.