سایه ها پرسه می زنندکنار خانه،می روند ومی آیند،تکیه میدهند به تیر چراغ،می نشینند پای دیوار،همه جا هستند،بین وزوزهای تلفن،لای نامه هایی که از تو می رسد،پشت جمله های کوتاه،کنار ویرگول،نقطه،سال های،توی خواب،کنار مادر می نشینم،شب های طولانی زمستان،روزهای کشدار تابستان،چند سال تا تو فاصله بود؟مادر جوابی نمی دهد.روی ایوان،کنارم می نشیند ومثل همیشه،زیر لب ذکر می گوید ودانه های یاقوتی...