ندیمه ای داشت که بعد از عروسی اش از او مراقبت می کرد و به او ننه می گفتند. زنی چاق و چله بود با پوستی تیره و صورتی مهربان... گویا مستقیم از دل جنگل های آفریقا به آنجا آمده بود. بالاخره روزی از روزها درد دلش را با او در میان گذاشت. ننه باورش نمیشد...
چقدر طراحی جلد این کتاب حرفه ای و قشنگه، احسنت