کتاب در شب داعش

Dans la nuit de Daech
  • 25 % تخفیف
    110,000 | 82,500 تومان
  • موجود
  • انتشارات: برج برج
    نویسنده: سوفی کاسیکی
کد کتاب : 40463
مترجم :
شابک : 978-6229647745
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 208
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب در شب داعش اثر سوفی کاسیکی

سوفی کاسیکی نویسنده کتاب «در شب داعش» در حومه پاریس یک معلم است وقتی سه پسری که می شناسد فرانسه را ترک می کنند تا در سوریه جهاد کنند سوفی امیدوار است که آنها را متقاعد به بازگشت کند ، اما عکس این اتفاق خواهد افتاد.

در میان پرسش های شخصی ، سوفی به دنبال معنا بخشیدن به زندگی خود اجازه می دهد خودش را اسیر گفتمان سیاسی آنها کند. و ، تنها پس از چند ماه مکالمه روزانه ، او تصمیمی باورنکردنی برای رفتن به راکا ، پایتخت دولت اسلامی می گیرد.

او پسر چهار ساله اش را با خود می برد. در آنجا ، سوفی ، داوطلب بیمارستان زایشگاه ، شهر ویترینی داعش را کشف می کند ، جهان وطنی - مردم از همه کشورها برای خدمت خلافت می آیند - و تحت کنترل دقیق جهادی ها. او به تدریج آگاه می شود: داعش یک ارتش اشغالگر است ، سوری ها می ترسند و بچه هایی که آنها را می شناسد اکنون مجاهدان متعصب و خطرناکی هستند که به محض ابراز مخالفت ، آنها و او و پسرش را می ربایند.
در کشوری که زنان حتی بدون سرپرست قانونی خود حق راه رفتن در خیابان را ندارند ، سوفی مسلح به عشق بی قید و شرط شوهرش که در فرانسه مانده است ، برای نجات پسرش و بازگرداندن او با همه خطرات روبرو خواهد شد.

سوفی کاسیکی در سال 1982 در جنوب صحرای آفریقا متولد شد. او هشت ساله بود که با مرگ مادرش ، او را به فرانسه فرستادند تا در کنار خواهر بزرگترش ، در منطقه پاریس بماند. سوفی پس از تحصیل ، به عنوان یک مربی ، مسئول کمک به خانواده ها شد. اینگونه است که او با پسران جوانی که به سوریه می روند ملاقات می کند.

کتاب در شب داعش

قسمت هایی از کتاب در شب داعش (لذت متن)
در رقه دنبالمان می گردند و به محض اینکه بفهمند در شهر نیستم، به تعقیبمان می پردازند و اولین جایی که بیایند همین منطقه است: جاده ای که به سوی مرز ترکیه می رود. مالک سعی میکند چاله چوله ها و دست اندازها و کپه های خاک را رد کند. پشت سرش مچاله شده، پشت روبنده ام گیر افتاده ام؛ در عبایی که مثل همه جای این کشور، پوشیده از گرد و غبار زرد و غمبار ویرانی است. هم از روبه رو و هم از کنار ما، جیپهای جنگی گل مالی شده، زوزه کشان از جاده میگذرند و روی هرکدام تعدادی مرد جوان با مسلسلهای 12/7 که به این سو و آنسو تاب می خورند، لباس های نظامی ناهماهنگ پوشیده اند و همه شان ریش و موی بلند دارند و سبیل هایشان را تراشیده اند. کلاشینکف هایشان باعث شده کمرشان مثل سیخ صاف شود، هر بار که از کنارشان رد می شویم، مشتهایشان را بالا میگیرند و مغرور از هیبت جنگجویشان به ما لبخند میزنند؛ جوانهایی که از همه ی کشورها به اینجا آمده اند و آنها را در اینجا «مجاهد» می نامند و در کشورهای خودشان «جهادی». اینها نیروهای داعش اند که به خطوط جنگ می روند.

اگر نقابی را که چهره ام را پوشانده کنار بزنند و از من به عربی چیزی بپرسند، بلافاصله متوجه میشوند که من عربی بلد نیستم و زبان آنها را نمی فهمم. در آن صورت من به مرگ با سنگسار محکوم میشوم، مالک را بعد از شکنجه سر می برند و پسرم هوگو هم برای همیشه در یکی از پرورشگاههای دولت اسلامی» گم و گور خواهد شد ناگهان مالی برای جلوگیری از برخورد با یک برآمدگی ترمز میکند و موتور کمی شر می خورد. مالک دوباره گاز میدهد و موتور سرپا می شود و راه می افتد. پسرم را بیشتر به خودم میفشارم. سرش روی شانه ام سنگینی میکند و شانه ام خواب رفته است.