ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی منتها ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه ها/ امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا/ خورشید را حاجب تویی اومید را واجب تویی مطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا/ در سینه ها برخاسته اندیشه را آراسته هم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا/ ای روح بخش بی بدل وی لذت علم و عمل باقی بهانه ست و دغل کاین علت آمد وان دوا/ این سکر بین هل عقل را وین نقل بین هل نقل را کز بهر نان و بقل را چندین نشاید ماجرا/ خامش که بس مستعجلم رفتم سوی پای علم کاغذ بنه بشکن قلم ساقی درآمد الصلا این غزل، غزلی در ادبیات فارسی است. هم زمان با خواندن این غزل آسمانی، توجه داشتم که با دقت به آن گوش می دادید. مایلم پیش از هر چیزی نظر شما را درباره این غزل بدانم خامش که بس مستعجلم رفتم سوی پای علم کاغذ بنه بشکن قلم ساقی درآمد الصلا چه حرف شامخی بر زبان مولانا جاری شده است! انصافا حرف های عجیبی در این غزل وجود دارد. همه این شعر و این غزل به نظرم خطاب است؛ خطاب های که مقداری از آن ها با « ای» بیان شده است. می دانید که خطاب مخاطب می خواهد و مخاطب دارد کسی را مورد خطاب قرار می دهد. فکر می کنید مخاطب در این جا چه کسی است؟ باید دید مخاطب چه کسی است. ممکن است تصور شود که مخاطب شمس تبریزی است، چون معشوق مولانا شمس است. بله مخاطب شمس است، اما کدام شمس؟ شمسی که قد و قامتی مشخص داشت؟ شمسی که روزی متولد شد و روزی هم وفات کرد؟ شمسی که روزی چند وعده غذا می خورد و در کوی و برزن راه می رفت؟ شمسی که نفس می کشید و گوش و استخوان داشت یا شمسی دیگر است؟ باید گفت: مخاطب مولانا در این غزل، هم شمسی است که آن اوصاف را دارد، هم آن شمس نیست. مخاطب این خطاب ها، در واقع« حق» است. بله. با قاطعیت باید گفت که: مخاطب مولانا، حق تعالی است. آیا همه این خطاب ها که به گفته شما کل غزل را فرا گرفته است، درباره خداوند متعال است؟ بله. خطاب های این شعر تا پایان غزل درباره حق است. ظواهر، این موضوع را تایید می کند می گوید: مطلب تویی. طالب تویی. هم چنین می گوید: هم خویش حاجت خواسته، هم خویشتن کرده روا. هم چنین به صراحت می گوید: هم منتهایی، هم ابتدا. شمس تبریزی که« مبتدا» و« منتها» نبود
در این مطلب به چهار نوع اصلی در سبک های نگارش می پردازیم و همچنین، شیوه ی استفاده از آن ها را مرور می کنیم.