تا خواسته ام، از تو تو را خواسته ام/ از عشق تو خوان عشق آراسته ام/ خوابی دیدم دوش، فراموشم شد/ این می دانم که مست برخاسته ام مولوی سخن را بسیار زیبا شروع می کند و می گوید : من از تو، خود تو را می خواهم. از وقتی که چیزی خواسته ام، خواسته ام این بوده است که تو را داشته باشم. با عشقی که به تو دارم، با همین عشق، سرای عشق را آراسته کرده ام. با چنین احوالی، دیشب خوابی دیدم که چیزی از آن در خاطرم نیست. همین مقدار می دانم که بعد از بیداری مست بودم.