کتاب «نگاهی ساختارگرایانه به خردستیزی عرفان»، نوشته رضا برمایه ور، همانطور که از نام اثر معلوم می شود، به هیچ روی با عرفان و فرهنگ عرفانی میانه خوبی ندارد. به نظر می رسد حسب مضامین موجود در کتاب، واکنش ها در برابر آن نباید بیش از دو نوع باشد: مخالف و موافق. نویسنده خواهد توانست کسانی را، اغلب نزدیک به تمامی، با خود همراه کند و کسانی را باز، اغلب نزدیک به تمامی، با خود مخالف سازد؛ بسته به اینکه خواننده او در قبال عرفان و اندیشه های باطنی، پیش از خواندن این دفتر، چه موضعی داشته باشد.
نویسنده کتاب «نگاهی ساختارگرایانه به خردستیزی عرفان» موضعی ستیهنده در قبال باور و فرهنگی دارد که کتابش را به آن ویژه داشته است. به طور مشخص این چند سطر به روشنی ما را به درون ذهن نویسنده و ایده اصلی کتابش می برد: «اما تعبیر و تفسیری که نوعا از عرفان در سرزمین ما شده است، شکل خاصی به آن بخشیده، به گونه ای که چشم اندازهای خردستیزانه مستتر در فرهنگ عرفانی، از دیدگاه بسیاری، پوشیده مانده و به نوعی موجه و حکیمانه تفسیر و تأویل گردیده است. گفتار عرفا هرچه که بوده و هست، کلام اهل دل و منتسب به بیداردلان روشن ضمیر تلقی گردیده و قبح خردستیزی در گفتار آنها گویی قباحت خود را از دست داده و در عوض به سرّ و حکمتی مکتوم تبدیل شده است. به اعتقاد نگارنده هیچ حکمت و سرّی برای هیچ شکلی از خردستیزی نمی توان منظور کرد که احترام برانگیز باشد، حتی به دلایل ایمان گرایانه. در هر چارچوبی و تحت هر الگوی اعتقادی که خردستیزی انجام گیرد، محظور و نارواست.»
کتاب نگاهی ساختارگرایانه به خردستیزی عرفان