1. خانه
  2. /
  3. کتاب من قاتل نیستم

کتاب من قاتل نیستم

نویسنده: ملیندا لی
5 از 1 رأی

کتاب من قاتل نیستم

مورگان دین کتاب چهارم
What I've done
ناموجود
75000
معرفی کتاب من قاتل نیستم
"من قاتل نیستم" کتاب چهارم از مجموعه ی "مورگان دین" به قلم "ملیندا لی" است که یک مجموعه ی داستانی سرشار از تعلیق های عاشقانه و مهیج می باشد. هر کتاب از این مجموعه، معمای جدیدی را برای حل کردن دارد و به این شکل خواننده می تواند در صورت تمایل، هر کتاب را به عنوان یک رمان مستقل مطالعه کند. با این وجود، شکل گیری و توسعه ی شخصیت ها، کتاب به کتاب دیده می شود، بنابراین همیشه بهتر است این مجموعه ها به طور کامل خوانده شوند.
"مورگان دین" شخصیت اصلی مجموعه ، مادر سه فرزند است که پس از از دست دادن همسرش به شهر خود بازگشت. مورگان سابقا دادستان بود اما اکنون در طرف دیگر دادگاه قرار دارد و پرونده ها را به عنوان وکیل مدافع به عهده می گیرد. در هر پرونده، مورگان با دوست دوران دبیرستان خود، شروع به کاوش و بررسی رخدادهای میخکوب کننده می کند.
پرونده ی جدید مورگان برای کمک به دوستی است به نام لینکن شارپ. سال ها قبل شریک زندگی شارپ در حین انجام وظیفه کشته شد و اکنون بیوه ی او به دنبال کمک به دخترش می باشد؛ دختری که به قتل متهم شده است. هیلی غرق در خون در خانه ای عجیب و غریب بیدار شده بود و هیچ خاطره ای از شب قبل نداشت. تنها چیزی که رو به رویش می دید مردی بود که از شب قبل می شناخت و حالا با ضربات چندباره ی چاقو به قتل رسیده بود و اکنون او با خود می اندیشد که چه کار کرده است!
درباره ملیندا لی
درباره ملیندا لی
ملیندا لی، نویسنده ای آمریکایی است. او قبل از نویسندگی در بانک کار می کرد و نوشتن را به عنوان راهی برای تمدد اعصاب خود به هنگام بزرگ کردن فرزندانش آغاز نمود. لی پس از مدتی، کار خود در بانک را رها کرد و تمرکز خود را بر روی نویسندگی گذاشت. اولین رمان او نامزد دریافت جایزه ی بهترین کتاب اول توسط «انجمن بین المللی نویسندگان داستان های تریلر» شد.
نکوداشت های کتاب من قاتل نیستم

اگر طرفدار تعلیق عاشقانه هستید و این مجموعه را نخوانده اید ، توصیه می کنم از ابتدا شروع کنید.

All About Romance
قسمت هایی از کتاب من قاتل نیستم

آب دهانش را قورت داد و اسید توی معده اش غوغا کرد . امکان نداشت چنین اتفاقی بیفتد ، حتما داشت کابوس می دید . با ترسی که توی وجودش در حال بیشتر شدن بود ، خودش را کنار تاج تخت عقب کشید و تا جایی که می توانست از لکه رده های خون روی لحاف فاصله گرفت . ولی فرار از آن ها ممکن نبود . وحشت زده به بدن خودش خیره شده . برهنه بود و دست ها ، بازوها و پاهایش از خون خشک پوشیده شده بودند . حینی که به دنبال زخمی به روی پوستش می گشت ، وحشت در وجودش فوران کرد . خراشی روی بازویش پیدا کرد ، ولی اصلا امکان نداشت از آن خراش این خونی که روی رختخواب ریخته بود ، بیاید . اگر خون خودش نبود . بس خون کی بود ؟

مقالات مرتبط با کتاب من قاتل نیستم
آشنایی با عناصر «داستان نوآر»
آشنایی با عناصر «داستان نوآر»
ادامه مقاله
نظر کاربران در مورد "کتاب من قاتل نیستم"
1 نظر تا این لحظه ثبت شده است

کتاب جنایی خوبی بود خسته کننده نبود معماش قشنگ بود

1402/11/12 | توسطماهک ذوالقدری
0
|