اگر طرفدار تعلیق عاشقانه هستید و این مجموعه را نخوانده اید ، توصیه می کنم از ابتدا شروع کنید.
آب دهانش را قورت داد و اسید توی معده اش غوغا کرد . امکان نداشت چنین اتفاقی بیفتد ، حتما داشت کابوس می دید . با ترسی که توی وجودش در حال بیشتر شدن بود ، خودش را کنار تاج تخت عقب کشید و تا جایی که می توانست از لکه رده های خون روی لحاف فاصله گرفت . ولی فرار از آن ها ممکن نبود . وحشت زده به بدن خودش خیره شده . برهنه بود و دست ها ، بازوها و پاهایش از خون خشک پوشیده شده بودند . حینی که به دنبال زخمی به روی پوستش می گشت ، وحشت در وجودش فوران کرد . خراشی روی بازویش پیدا کرد ، ولی اصلا امکان نداشت از آن خراش این خونی که روی رختخواب ریخته بود ، بیاید . اگر خون خودش نبود . بس خون کی بود ؟
کتاب جنایی خوبی بود خسته کننده نبود معماش قشنگ بود