اشد که گیاه این چند گونه است: دار، درخت، میوه، دانه، گل، اسپرغم، تره، افزار، گیاه، نهال، دارو، چسب، هیزم، بوی، روغن، رنگ و جامه.
هر چه را بار به خواربار مردمان میهمان نیست و سالوار است، مانند سرو و چنار، سپیدار و شمشاد و شیز و گز و دیگر از این گونه، دار خوانند.
هر چه را به خواربار مردمان میهمان است و سالوار است، مانند خرما، کنار، انگور، به، سیب، بادرنگ و انار و
شفتالو و امرود و انجیر و گوز و بادام و دیگر از این گونه، میوه خوانند.
هر چه را بار شایسته خواربار مردمان باشد یا نباشد و سالوار باشد، درخت خوانند.
هر چه به خوراک هر روزه شایسته است و چون بر بستانید، بن بخشکد، مانند گندم و جو و برنج و گرگر، مژو، بنو، ارزن و
گاورس و نخود و دیگر از این گونه را، دانه خوانند.
هر چه را برگ بویا و به دست ورز مردمان کشته شود و همواره هست، اسپرغم خوانند.
هر چه را شکوفه خوشبوی است و به (دست) ورز مردمان هنگام هنگام باشد، یا بن همواره هست و به هنگام، بشکوفهٔ خوشبوی (از او) بشکفد،
مانند گل و نرگس و یاسمن و نسترن و آلاله، کبیکه و کیده و چمبگ، خیری، کرکم، زردک، بنفشه، کاردک و دیگر از این گونه، گل خوانند.
هر چه را بار خوشبوی یا شکوفه خوشبوی است و دست ورز مردمان نیست و به هنگام باشد، نهال خوانند.
هر چه به خواربار ستوران و گوسفندان میهمان است، گیاه خوانند.
هر چه به پیشپارگی اشتهاآور در شود افزارها خوانند.
هر چه با نان و خوراک خوردن میهمان است، چون اسفناج و کرفس و گشنیز و کاگیزه، تره خوانند.
هر چه، چون شان و نای، پنبه و دیگر از این گونه را، جامه خوانند.
هر چه را مغز دارای چربی است، چون کنجد دوشدانه و شاهدانه و زیت و دیگر از این گونه، روغن خوانند.
هر چه را جامه به (آن) شاید رشتن، مانند کرکم و دارپرنیان و زردچوبه و …، روناس و نیل، رنگ خوانند.
هر چه را ریشه یا پوست یا چوب بویا است، چون کندر، راشت، کوست،... ، صندل، پلنگ مشک، کاکوله، کافور، بادنج بوی و دیگر
از این گونه، بوی دار خوانند.
هر چه را از او چسب گیاهی بیاید، ژده خوانند.
این همه چوب این گیاهان را، چون بریده شد، خشک یا تر، هیزم خوانند.
این همه گیاهان را به تنهائی تاک، دار، ون خوانند.
گیاهان همه بر دو گونه اند (که آن ها را) دو بخشیها و یک بخشیها خوانند.
میوه های مایه ور سی گونه است.
ده گونه اش را درون و بیرون شاید خوردن، مانند انجیر و سیب و به و بادرنگ و انگور و توت بن و امرود و…
ده (گونه) را بیرون شاید خوردن، درون نشاید خوردن، مانند خرما و شفتالو، زردآلو، سنجد، …، کنار، آلوچه و …
ده (گونه) آن است که درون را شاید خوردن، بیرون را نشاید خوردن، مانند گردو، بادام و نارگیل و فندق و شاه بلوط و درخت گرگانی که پسته نیز خوانند و چیزی بیش از (این) است، اما مایه ور این چند است.