«آنت» مجله مانده روی صندلی «تراموا» را برنداشت. از همان جایی که نشسته بود قدری سرش را کج کرد و ستون پشت جلد را خواند. از تعجب خشکید. او که نامش آنت نیست، این جا که تراموایی در کار نیست و این که می خواند هم مجله نیست که جا مانده باشد یا نباشد. پس از کجا می دانی که قصه توست؟ فراموش کرده ای، اما در زندگی پیشین چیزی نوشته ای؛ به یادش نخواهی آورد، گرچه شهامت خواندنش را خواهی یافت. یادت نیست، اما در جهانی موازی قصه ای خواهی خواند که در آن تیرگی های ناموازی زندگی ات به هم می رسند. آن قصه ناخوانده، آن خاطره رخ نداده، آن ناشنیده آشنا ژانوار است. هر وقت آماده ای به سراغش بیا. به ایستگاه رسید. دل دل کرد مجله را بردارد یا نه. هوس کروسان داغ کرده بود. دوست داشت سوم شخص بماند و...