یک داستان عاشقانه ی قدرتمند.
تماما بدیع... بسیار جذاب.
گیرا. با شخصیت هایی قابل باور و مسائلی تفکربرانگیز.
آشنایی با کتابخانه ی یک فرد، به نوعی، آشنایی با ذهن اوست.
ادامه می دهی. قدمی پس از قدمی دیگر، و اگر صدایی نحیف ناله برآورد، در جایی پشت سرت، وانمود می کنی که آن را نشنیده ای، و ادامه می دهی.
اگر سرنوشت مردی، از دست دادن دارایی اش باشد، برایش بهتر خواهد بود اگر قبلا فقیر بوده باشد، چرا که فقر، مهارت می خواهد.
خوب و جالب بود :)
کتابی به غایت خلاقانه و تاءثیرگذار که با جملاتی مسحور کننده خواننده را میخکوب میکند.روایت برده داری از زبان بردگان و به اصطلاح اربابان سفیدپوست آمریکاییکه خودا مالک جسم و روح زیردستان سیاهپوست خود میدانند و تلاشهای انسانهای خیرخواه دیگری مثل کشیش مارچ برای درهم شکستن این ظلم و خودخواهی از خود کتاب " کشتی گفتههای او نیازی به باد موافق من نداشت تا بادبانهای را برافراشته کند