کریستین و من به عنوان پژوهشگران آزمایشگاه بررسی های چندحسی در میامی، به طور مداوم با افرادی مواجه می شویم که از توانمندی های ذهنی خارق العاده ای برخوردارند: فردی که می تواند همیشه، بدون استثنا در ورق بازی پیروز شود؛ ریاضیدانی که به تنهایی و بدون کمک گرفتن از هیچ معلمی، ریاضیات را آموخته است؛ افراد دچار ادراک پریشی چهره ای که با اتکا به اصواتی خاص قادر به شناسایی چهره ها هستند؛ افراد نابینایی که همچون خفاش ها و وال ها با کمک پژواک یابی می توانند به جهت یابی بپردازند و مسیر خود را پیدا کنند؛ افرادی که از حافظه ای شگفت انگیز برخوردارند، گویی در سرشان یک هارد درایو نصب شده است؛ و افرادی که ناگهان و پس از ضربه ای که به سرشان خورده است قریحه موسیقیایی یافته اند یا به نقاشانی ماهر بدل گشته اند. گروهی که هریک در حیطه ای خاص از توانمندی هایی شگرف برخوردارند. برخی از این افراد ساوان هایی اند که دارای توانمندی های خارق العاده اند، حال آنکه برخی دیگر افرادی معمولی به نظر می رسند، چنانکه اگر در یک کافه، مقابل آنان بنشینید، متوجه هیچ ویژگی غیرعادی ای در آن ها نخواهید شد. افراد متعددی که هرکدام با توانایی هایی اعجاب آور متولد شده اند. گفت وگو پیرامون توانمندی های ذهنی خارق العاده احتمالا شما را به یاد تعداد محدودی از مردان (و البته گاه زنان) معروف می اندازد: بنجامین فرانکلین، سر آیزاک نیوتون، آلبرت انیشتین، اندی وارهول، فرانسیس کریک، ریچارد فاینمن، استیو جابز، ماری کوری، یا شاید روشنفکری غیرعادی، منزوی و ناسازگار - فردی عجیب وغریب، دمدمی مزاج یا حتی یک جامعه ستیز. گاه با دیده ای توأم با تردید یا ناراحتی به افراد دارای توانمندی های ذهنی خارق العاده می نگریم، بااین حال حقیقت آن است که اغلب ما آرزو داریم تا از توانمندی های آنان برخوردار باشیم. آرزو داریم که در حیطه هایی بدون تلاش زیاد، مهارتی خیره کننده نشان دهیم و از اینکه در قرعه کشی ژنتیکی با چنین استعدادهای ذهنی ای متولد نشده ایم، ناخشنودیم. پیش فرض های غالب این اند که افراد برخوردار از توانمندی های ذهنی برتر، با این گونه توانمندی ها متولد می شوند و این طور نیست که خودشان چنین توانمندی هایی را در خود ایجاد کنند؛ آن ها سوار بر هواپیمایی در حال پروازند که برای ما قابل دسترسی نیست؛ آن ها جزء معدود افراد سعادتمندی اند که به سبب برخورداری از استعداد ذاتی شان از تلاش و زحمت مداوم و تمرین فشرده برای یادگیری معاف شده اند. اما همه این پیش فرض ها نادرست اند. من و کریستین پس از سال ها کار با افراد معمولی برخوردار از توانمندی های خارق العاده به این نتیجه رسیده ایم که باید جمع بندی مان را از روایات و تجارب این افراد با دیگران به اشتراک بگذاریم، روایاتی که با این پیش فرض که توانمندی های برتر قابل آموزش یا اکتساب نیستند در تضاد قرار می گیرند. هیچ یک از افرادی که در آزمایشگاه مان با آن ها مواجه شده ایم «ذهن های برتر» مادرزادی نبوده اند. مسیری که هر یک از این افراد با طی آن به استعدادهایشان رسیده اند با مسیر طی شده توسط دیگری متفاوت بوده، دقیقا همان گونه که شخصیت این افراد با دیگری متفاوت بوده است؛ اما این مسیرها هر چه که بوده اند، خواه یک آسیب دیدگی، یک اختلال مغزی ذاتی، لحظه ای از یادگیری توأم با حس آمیزی، یا «دریافت» الگوریتمی خاص، این افراد مستعد را قادر ساخته اند تا گذرگاه طولانی و هشیارانه تفکر را میانبر بزنند و به پهنه ای دسترسی یابند که در حالت عادی خارج از دید آگاهی قرار دارد. آن ها به توانایی ای دست یافته اند که به واسطه اش قادرند تا اطلاعات را به شکلی جدید و مبتکرانه یا با سرعت نور دست کاری کنند - پس قاعدتا روش های بسیاری برای آموختن به ما دارند، روش هایی که به کمک آن ها می توانیم استعدادها و توانمندی های پنهانی خود را بیابیم.