وقتی به قلبم نگاه می کنم در آن روزهای آکنده از تنفر و کینه هیچگاه تصور نمی کردم این آیینه زنگار بسته دوباره بتواند شفاف شود. وقتی به عشقم، نگاه میکنم در آن لحظات پر تب و تاب میبینم که عشق نیز ریشه ای داشت به اندازه نفرت و من با نفرت عاشق شدم. سالها گذشت و از یک قطره عشق که ناخواسته و ندانسته چکید بر وجودم تمام زنگار قلبم زدوده شد بی آنکه خود باعث آن باشم. گاه تصور میکنی که از انتقام سبک میشوی اما چنین نیست، برای هیچکس! این تنها نیروی عشق است که میتواند چرکهای نشسته بر دل را چنان بزداید که کینه تبدیل شود به عشق و از عشق، به یکی شدن... این بود تنها دلیل و بهانه من برای باز آمدن، برای ماندن!
ریتم کند و حوصله سر بر،پر اهمیت جلوه دادن چیزهای کم معنی،داستان تکراری و قابل پیش بینی
این داستان از اون مدل عاشقانه هایی که ما بهش میگیم عاشقانههای ترکیهای یعنی از اون سبک داستان هایی که جون میده بدی ترکیه فیلمش را بسازن. در کل یک عاشقانه تکراری که مشابهش را قبلاً خواندیم یا دیدیم.
درکل میشه گفت داستانش کتاب تکراریه ولی خوب باید به ارتباطی که مخاطب میگیره هم توجه داشت با اینکه خیلی از کتابا موضوعهای شبیه هم دارن اما نوع ارتباطش با مخاطب متفاوت حسی که انتقال میده مشابه نیست پس همینه که داستانو جذاب میکنه و ترغیبب به خوندن میشیم