چند روز، دورادور، دختره رو تعقیب کرده بودم و می دونستم از کدوم کوچه ها می ره خونه. همراه سه تا از دخترای دیگه می رفت. خوبیش این بود که قبل از باغ اناری دیگه تنها می شد. به دو رفتم و خودم رو رسوندم به باغ اناری. کوچه خلوت خلوت بود. از جایی که دیورا کاهگلی باغ ترک ورداشته بود جلد پریدم تو باغ و کمین کردم. از سکوت باغ ترسیدم. زنجیرو محکم تو دستم پیچوندم. باید مثه قرقی می گرفتمش و فوری می کشوندمش تو باغ...