1. خانه
  2. /
  3. کتاب روزی تو خواهی آمد

کتاب روزی تو خواهی آمد

نویسنده: پرویز دوائی
3.8 از 1 رأی

کتاب روزی تو خواهی آمد

(نامه هایی از پراگ)
Rouzi To Khahi Amad
٪15
170000
144500
درباره پرویز دوائی
درباره پرویز دوائی
پرویز دوایی منتقد فیلم، نویسنده و مترجم ایرانی متولد ۱۳۱۴ تهران است.پرویز دوایی فارغ التحصیل دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در رشته زبان انگلیسی است و همین تسلط به زبان باعث شد که مترجم مقالات مختلف سینمایی و متن گفت وگو برای دوبله فیلم ها باشد. با مجلات سینمایی مختلفی همکاری و به عنوان منتقد فیلم شهرت پیدا کرد. از مجلاتی که با آنها همکاری کرد می توان به سپید و سیاه، مجله فردوسی، رودکی، روشنفکر و سینما و نگین اشاره کرد. برای ماهنامه سینمایی فیلم هم گاهی بهاریه یا مقاله نوشته است. آخرین مقاله اش را در ایران در سال ۱۳۵۳ در مجله سپید و سیاه با عنوان «خداحافظ رفقا» نوشت و برای یک دوره آموزشی به چکسلواکی رفت و ساکن پراگ شد.او همچنین از پایه گذاران کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در کنار پرویز کلانتری، عباس کیارستمی، اکبر صادقی، نورالدین زرین کلک ،سیروس طاهباز و خسرو سینایی است و مدتی هم دبیر جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان در سالهای ۵۰ و ۵۲ بود. درسال ۱۳۸۷ به مناسبت آخرین رونمایی از کتابش در خانه هنرمندان دوستانش در مورد او گفتند. احمد رضا احمدی از دوران دوستی اش با پرویز دوایی گفت که سرآغازش فیلم قیصر مسعود کیمیایی بود. جمشید ارجمند دوایی را شاعری می داند که در قالب شهر فارسی شعر نمی گوید. ابراهیم حقیقی هم نقد درست فیلم را مدیون پزویز دوایی می داند.هوشنگ گلمکانی معتقد است که نسل گذشته او را با نقدهای سینمایی اش می شناسد و نسل امروز با داستان هایش. در سال ۱۳۹۰ درسومین جشن جایزه کتاب سال سینمای ایران از پرویز دوایی تقدیر شد. کتاب هایش لحنی نوستالژیک دارد و ریشه در خاطرات دوران کودکی و البته در ارتباط با سینماست. پرویز دوایی هم اکنون ساکن پراگ است و علاوه بر آثار ترجمه ای، تالیفی در زمینه سینما مجموعه داستان ها و کتاب های دیگری را هم در کارنامه دارد.آثار:باغبازگشت یکه سوارسبز پریایستگاه آبشاربلوار دل شکستهامشب در ستاره سینماتنهایی پر هیاهوسینما به روایت هیچکاک (ترجمه کتاب فرانسوا تروفو)بچه هالیوود (ترجمه زندگینامه رابرت پریش)سرگیجه (ترجمه فیلمنامه سمویل تیلر)استلا (ترجمه کتاب جان دوهاتوگ)
قسمت هایی از کتاب روزی تو خواهی آمد

پا زدیم و پاشنه بر پهلوی مرکب راهوار کوبیدیم و مرکب راهوار پرگرفت و در خیابان بندی باغ سبک پا، سبکبال به حرکت در آمد، و دست هایش، بخشنده مهربان، روی شانه هایم بود و شانه هایم زیر دست هایش بالنده و توانند. سبک بر گذرگاه ها تاختیم و وقتی که به آن دروازه گل آرا رسیدیم، در گذر از زیرطاقی گل های سرخ، سه چرخه از کف زمین پر گرفت و این را، این حس را آن آقا (مولوی) هم بهش رسیده بود که گفت: «عشق است در آسمان پریدن ...» و واقعا معنی «عشق» مگر چیز دیگری هم هست بجز جان آدمی را از خاک باز خریدن و مثل پری پرواز دادن؟ بر جادۀ مصفای درخت آزین می رفتیم و یک بزغالۀ کوچک سفید پا به پا با ما می دوید، بزغاله ملوس بانمکی که به گردنش با روبان قرمز زنگوله ای داشت و همراه ما و یا یک کمی عقب تر از ماها می دوید و آجرفرش گذرگاه زیر تیم های کوچکش، تق تق، صدا می داد و آواز زنگوله اش ما را همراهی می کرد و این صداها، زنگ سه چرخه ها و تق تق سم های ظریف این بزغاله سفیدبرفی ما را، عزیز دیرین، یک عمر است که همچنان در میان عربده های نفس کش طلب های روزگار دارد همراهی می کند...

نظر کاربران در مورد "کتاب روزی تو خواهی آمد"
1 نظر تا این لحظه ثبت شده است

کتاب بسیار شیرین و روانی هست

1401/04/23 | توسطمریم مولوی
0
|