آقای پالومار در دوردست موجی را می بیند که می شکفد، رشد می کند، نزدیک می شود، رنگ و شکلش تغییر می یابد، در خود می پیچد، می شکند، محو می گردد و دوباره جاری می شود. در اینجا می تواند خود را متقاعد کند که کاری را که می خواسته انجام داده، می تواند راهش را بگیرد و برود. ولی تفکیک یک موج از موج دیگری که به دنبال می آید و به نظر می رسد موج اولی را هل می دهد تا بر آن چیره شود خیلی مشکل است؛ درست مثل این است که بخواهیم آن موج را از موج پیشین که خود را عقب عقب به ساحل می کشاند جدا کنیم. پس تنها موقعیتی باقی می ماند که در آن، موج جلویی رویش را به این موج می کند تا متوقفش کند.